سانسور سبز برای همه‌ی ایرانیان

Tuesday, April 13, 2010

این تحلیل دو ماه پیش نوشته شد. ابتدا قرار بود در نیوزویک و یا در مجله ی تایمز به انگلیسی برگردان و منتشر شود. مترجم کار پس از دو هفته از ترجمه‌ی آن بنا به دلایلی سر باز زد. امکان دیگری هم برای ترجمه وجود نداشت. بنابر این تا پیش از آن که مطلب بوی کهنگی بگیرد آن را در اختیار سایت های فارسی زبان از جمله «روزآنلاین» و «جرس» و چند سایت دیگر قرار دادم. به طور مشخص سایت روز آنلاین و جرس اعلام کردند به علت برخی مواضع انتقادی نسبت به میرحسین موسوی از انتشار آن معذورند و تنها در صورت حذف بخش های انتقادی، آن را منتشر خواهند کرد. در این میان تنها سایت تحلیلی تهران ری.وی یو در هلند حاضر شد این تحلیل را بدون سانسور منتشر کند. پس از سایت تهران ری.وی یو سایت خبری-تحلیلی تهران بورو در آمریکا این مقاله را به زبان انگلیسی ترجمه و منتشر کرد. تهران بورو یکی از مجموعه های خبری تلویزیون PBC آمریکاست. 
آسیب شناسی خطر ممیزی شعارها و مطالبات جنبش سبز از سوی رهبران آن؛

سانسور سبز برای همه‌ی ایرانیان

رهبران «جنبش سبز»* پس از چهارماه همراهی و هم‌سنگری با مردم، تنها در یک نقطه به ممیزی و سانسور شعارهای مردم معترض ایران پرداختند. نقطه ای که برخی آن را نقطه ی بدون بازگشت و برخی دیگر بازگشت پذیر خواندند.

ممیزی و سانسور شعارهای مردم درست همان نقطه ای بود که عده ای از آن به عنوان نخستین عقب‌نشینی رهبران جنبش از مطالبات مردم و اعلام آتش بس تاکتیکی با حاکمیت نام بردند.

خیزش اعتراضی مردم ایران یا آن چه اکنون در دنیا به عنوان جنبش سبز شناخته شده اگر چه از طیف های مختلف فکری و با مطالبات متفاوت تشکیل شده است، به طور مشخص از سوی اصلاح طلبان هماهنگ می شود.

شعارها و مطالبات معترضان به نتایج انتخابات با اوج گیری سرکوب، از بازپس گیری «رأی» به بازپس گیری «وطن» تبدیل شد. چنان که در فیلم های مختلف دید شد شعارهایی نظیر «استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی»، «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» «مرگ بر اصل ولایت فقیه» و «مرگ بر خامنه ای» در تظاهرات مردم شعار اکثریت بودند؛ چنان که اگر شعار اکثریت نبودند تا این حد به مسأله نخست رسانه ملی و نهادهای اطلاعاتی-امنیتی تبدیل نمی شدند.

سران رسمی و آشکار جنبش یعنی مهدی کروبی و میرحسین موسوی در آغاز چندان واکنشی به این شعارها نداشتند؛ اما در اردوگاه رقیب، این شعارها ابزاری شد برای منتسب کردن خط اعتراضی رهبران جنبش به غرب و سرکوب بیشتر معترضان و همچنین انتساب آن ها به دشمنان خارجی جمهوری اسلامی. رفته رفته هجمه تبلیغات و اصرار حاکمیت و حامیان دولت بر این مدعا استوار شد که خط ارتباطی شعارهای یادشده به طور مستقیم به عوامل غربی، نیروهای مجاهدین و برانداز وصل می شود و از دیگر سو سران جنبش کوشیدند تا این شعارها را ناشی از رفتار تند حاکمیت اعلام کنند و در چند بیانیه با احتیاط این شعارها را شعارهایی انحرافی دانستند که تنها بهانه سرکوب را برای حاکمیت فراهم خواهد کرد.

سیدمحمد خاتمی نیز به عنوان حامی غیررسمی و پنهان جنبش، شعارهای تند مردم معترض را انحرافی و نادرست خواند.هاشمی رفسنجانی هم نه به طور شفاف و مستقیم بلکه به طور غیرمستقیم موضعی مشابه خاتمی را مطرح کرد.

·        تناقض های رهبران سبز

میرحسین موسوی در متن دعوت خود از مردم برای حضور سبز در 22 بهمن به صراحت نوشت: «نیرویی که امروز به صحنه آمده تنها خواسته اش این است که به قانون و ارزش های اصلی انقلاب اسلامی برگردیم اما مورد تهمت قرار می گیرد.» و یا: «جنبش سبز با همه حتی با کسانی که عقاید ما را ندارند دوست است چون بخشی از ملت ما محسوب می شود.»

به طور مشخص میرحسین موسوی و پس از او مهدی کروبی در حالی شعارها و مطالبات مردم معترض را انحرافی می دانند که در تمامی بیانیه هایشان به ایستادن پشت سر مردم و تبعیت از مردم تاکید می کنند. آن ها می گویند رهبر جنبش نیستند و جنبش ورای اراده ی آن ها در حرکت است و آن ها تنها پشت سر جنبش حرکت می کنند اما در بیانیه هایشان به طور غیر مستقیم ردپای دستور العمل های مختلفی برای اجرای تاکتیک های آتی جنبش دیده می شود. اصلاح طلبان خود این نوع از رهبری را در ظاهر مدل «هرم وارونه» می خوانند، که رهبری جریان در انتهای هرم قرار گرفته است.

پیش از آغاز راهپیمایی 22 بهمن درکنار پایگاه های خبری «جرس» و «کلمه»، رهبران جنبش نیز کوشیدند تا نزدیک ترین قرابت در شعارها و مطالبات را با جمهوری اسلامی به مردم توصیه کنند. تا آن جا که به نظر می رسید  شعارها حاوی چیزی فراتر از بازتولید مجدد جمهوری اسلامی نیستند.

·        تاکتیک سکوت در برابر تاکتیک ممیزی شعارها

اگر چه هیچ یک از شخصیت های مطرح و فعالان سیاسی سرشناس داخل و خارج از کشور به موضع‍‌‌‌‌‌ گیری صریح یا تحلیل ممیزی شعارهای مردم از سوی رهبران جنبش نپرداختند، اما در محافل مختلف و در حاشیه مطالبی که در فضای مجازی انتشار می یافت هر از گاهی واکنش های منفی و گاه مثبت دیده می شد.

این واکنش ها زیر چتر چند گفتمان سیاسی چپ ها، سکولارها، اصلاح طلبان و لیبرال ها زمزمه می شد. طیف چپ به مخالفت با ممیزی شعارها برخواستند و طیف لیبرال و اصلاح طلبان یا دیگر طیف ها آن را تاکتیکی بجا و مصلحت اندیشانه می دانستند. متاسفانه موضوع ممیزی شعارها این بخت را نیافت تا ورای مشروعیت زدایی های تاریخی این طیف ها از پایگاه اعتقادی یکدیگر به طور جدی و بی طرفانه به عنوان یک رفتار سیاسی تحلیل و آسیب شناسی شود.

طیف چپ و سکولار معتقدند ممیزی شعارهای مردم و دیکته کردن شعارهای ستادی به مردمی که از طیف های مختلف تشکیل شده اند و مطالبات متفاوتی دارند پیش از هر چیز تناقضی جدی با احقاق یک جامعه دموکراتیک دارد. از این منظر موضع رهبران جنبش و حاکمیت جمهوری اسلامی در قبال شعارهای یادشده هیچ تفاوتی با یکدیگر ندارند. رهبران جنبش این شعارها را انحرافی خواندند و با انحرافی دانستن آن ها به رفتاری مشابه حاکمیت جمهوری اسلامی با مردم دست زدند؛ یعنی مرزبندی های خودی و غیرخودی. این نخستین باری بود که رهبران جنبش پس از انتخابات به ممیزی شعارها و مطالبات مردم می پرداختند و در سخنان خود به مرزبندی خودی و غیرخودی از مردم معترض رسیدند.

·        مصادره ی مردم


شاید در تحلیلی ورای موضع گیری گروه های سیاسی یادشده نخستین خطر ممیزی شعارهای مردم، سرباز زدن از قواعد جامعه مدنی و دموکراتیک و تقلیل دادن آن به جامعه توده ای و امت واحده باشد.

به کار بردن ادبیات انحصارگرایانه ای که به صورت ممیزی شعارهای مردم از سوی اصلاح طلبانی که امروز معتقدند در حال اصلاح پلکانی حاکمیت هستند و مدام حاکمیت را به رفتارهای بنیادگرایانه با مردم محکوم می کنند آن ها را در معرض ابتلا به رفتار و نگاهی بنیادگرایانه قرار خواهد داد. انحرافی خواندن شعار مردمی که جمهوری ایرانی می خواهند پیش از هرچیز این تصور را تداعی می کند که گویی رهبران جنبش و شخصیت های اثرگذار این طیف، مردم را به خاطر استفاده از رنگ سبز در مصادره تمام عیار خود فرض می کنند؟

مسیری که به جای متحد کردن مردم به یک‌دست ساختن آن ها راه می کشد نادیده گرفتن هویت فعلی جنبش است. اگر جنبش سبز از لایه های اجتماعی مختلفی نظیر سندیکاهای کارگری، جنبش زنان، اتحادیه ها، اجتماع معلمان، تشکل های دانشجویی، احزاب سیاسی، روزنامه نگاران، و... تشکیل شده است و همگی پذیرفته اند زیر چتر سبز اعتراض بایستند به این معنا نیست که مطالبات و شعارهای همه آن ها را باید  به یک رنگ، شکل و قاعده درآورد. قاعده دقیقا برعکس است و جنبش باید به مسیر احقاق مطالبات تمامی این گروه ها تبدیل شود. تعریف جامعه مدنی دقیقا همین است. جامعه ای متشکل از گروه های اجتماعی مستقل که هر یک حیات فکری و اعتقادی خاص خود را دارند و موظف به مصرف نسخه های واحد از سوی حاکمیت نیستند. در مقابل جامعه توده ای همواره موظف به مصرف نسخه های رفتاری اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و... از سوی حاکمیت است.

اگر چه حتی رهبران جنبش در ظاهر به هویت مستقل و متفاوت گروه های تشکیل دهنده جنبش احترام می گذارند اما هرگز در قبال مطالبات و شعارهای تک تک آن ها به صورت جداگانه حاضر به موضع گیری نشده اند.

به طور مشخص می توان به موضع رهبران جنبش سبز در قبال جنبش زنان و حرکتی که از سوی این جنبش برای روز هشتم مارس در حال تدارک بود اشاره کرد. اگر هر یک از روزهایی که نماد مطالبات گروه های مختلف شکل دهنده ی حرکت سبز مردم هستند از سوی رهبران این حرکت به رسمیت شناخته نشوند و تبیین و حمایت از این مطالبات به وسیله آن ها برای بسیج دیگر گروه های تشکیل دهنده این خیزش صورت نگیرد آن گاه با نادیده گرفتن هویت این گروه ها و وادار کرد آن ها به ایستادن در صف جامعه ی توده ای و یکدست مواجه خواهیم بود.

میر حسین موسوی در بیانیه خود پس از روز جهانی قدس نوشت: «پیروزی ما شکست هیچ کس نیست» و همچنان بر رعایت احترام به اعتقادات جناح مخالف خود تاکید و با این موضع گیری رسما اعلام کرد تا آن جا به چندصدایی اعتقاد دارد که سرکوبگران مردم معترض را نیز دارای حق و حقوقی می داند. این موضع میرحسین موسوی ستایش و اعتماد بسیاری از هوادارن او و طیف های مختلف را به دنبال داشت. ممیزی شعارهای مردم در کنار چنین موضع دموکراتیک و آرمان خواهانه ای اگر رفتار متناقضی نباشد رفتار متقاعد کننده ای نیست. اگرچه بسیاری از حامیان میرحسین موسوی و مهدی کروبی ممیزی شعارها و مطالبات مردم را نوعی تاکتیک برای بهانه ندادن به حاکمیت و سد کردن راه های سرکوب مردم می دانند، اما از روی دیگر سکه ی این تاکتیک غافل اند.

سکه ای که ضرب آن در زرادخانه اندیشه های ماکیاولیستی انجام می شود و در آن هدف، وسیله را توجیه می کند روی دیگرش بنیادگرایی است و پشتوانه اش از اعتماد و صداقت خالی. حتی اگر بپذیریم به قول هانری برگسون: «لزوما با روش درست نمی توان به حقیقت دست یافت.» و فراتر از آن بپذیریم که پیروزی در هر نبرد محصول تاکتیک های بهتر است، ادبیاتی که رهبران جنبش برای سخن گفتن از این تاکتیک برگزیده اند، با نگاهی که در بیانه های خود به مردم معترض دارند متناقض به نظر می رسد. شعار مردم را انحرافی دانستن، معادل اعتقاد به انحراف در فهم و افکار مردم است.

·        یک تراژدی تلخ سیاسی


اما برخی تحلیلگران که بیشتر به طیف فکری چپ یا سکولار تعلق دارند نه تنها موضع رهبران جنبش و عموم اصلاح طلبان را در قبال شعارهای تند مردم تاکتیک نمی دانند بلکه معتقدند رهبران جنبش در پی بازتولید مجدد جمهوری اسلامی و چنان که میرحسین موسوی همواره تاکید کرده بازگشت به آرمان های آیت الله خمینی هستند. این طیف که همواره از کشتار زندانیان دهه 60 به عنوان هولوکاستی (البته تعبیر هولوکاست تعبیر نگارنده است و از سوی این طیف ها اعلام نشده است) یاد می کنند که هیچ یک از اصلاح طلبان (به غیر از موارد معدودی) حاضر به موضع گیری در برابر آن نیستند معتقدند تمامی آن کشتارها در همان جمهوری اسلامی مد نظر رهبران جنبش و عموم اصلاح طلبان و در زیر سایه آرمان های آیت الله خمینی رخ داده و بازتولید مجدد چنین حاکمیتی را با استفاده از نیروی مردم معترض، یک تراژدی تلخ سیاسی می دانند.

برخی از تحلیل گران معتقند چنان به نظر می رسد که اصلاح طلبان حکومتی به عنوان باند مغلوب رژیم در حال بیرون کشیدن تمامیت نظام جمهوری اسلامی از زیر ضربه ی مردم هستند.

فارغ از درستی یا نادرستی این تحلیل، اصلاح طلبان همواره بر این سیاست اصرار می ورزند که انقلاب هزینه های بسیاری به جامعه تحمیل خواهد کرد و روند آن نهایتا به بنیادگرایی منجر خواهد شد. این در حالی است که رفتار فعلی آن ها با مطالبات مردم معترض در خیابان رفته رفته به رفتار حاکمیت با مردم شبیه می شود و در ظاهر چنین به نظر می رسد که آن ها نیز برای یکدست کردن مردم و تبدیل آن ها از گروه های مستقل به حامیان یک ستاد، رفتاری مشابه حاکمان جمهوری اسلامی برگزیده اند.

·        ولایت اصلاح طلبان

مناقشات و مباحثات گروه های سیاسی خارج از ایران با صراحت و مرزبندی های روشن تری در قبال این تناقض ها شکل می گیرد. گروه های سیاسی و ایرانیان مقیم دیگر کشورهای جهان با صراحت بیشتری مطالبات و شعارهای خود را مطرح می کنند و آن ها نیز با ممیزی شعار ها و مطالبات از سوی طیف اصلاح طلبان مواجه می شوند.

در خارج از ایران نیز گروه های مختلف از چریک های فدایی خلق گرفته تا احزاب کمونیست-کارگری، مجاهدین و سلطنت طلبان معتقدند نبردی که امروز اصلاح طلبان قصد دارند با یکدست کردن مردم و تبدیل آن ها به توده و امت واحده در آن بر حاکمیت پیروز شوند نبردی است که آن ها از آغاز دهه 60 با آن درگیر بوده اند و بابت آن کشته ها داده اند و دربه دری ها کشیده اند اما حالا اصلاح طلبان که از گردونه قدرت خارج شده اند به یک باره جامه مخالفت و رزم با حاکمیت پوشیده اند و هیچ رزمنده ی دیگری را به رسمیت نمی شناسند مگر آن که در اردوگاه آن ها شمشیر بزند.

به نظر می رسد نگاه اصلاح طلبان به اپوزیسیون خارج از کشور نیز با نگاه جمهوری اسلامی و گروه های یاد شده چندان تفاوتی ندارد و آن ها را جماعتی فسیل می دانند که رویایی جز سرنگونی تمام عیار جمهوری اسلامی ندارند و در صورتی که پایشان به ایران برسد بلافاصله چوبه داری برای انتقام کشی از همه به پا خواهند کرد و از هم نتق خواهند کشید و ایران به مستعمره کشورهای خارجی تبدیل خواهد شد.

ناگفته پیداست که اصلاح طلبان در حال حاضر بیشترین مقبولیت را نزد مردم ایران یافته اند. این که عوامل این محبوبیت و مقبولیت از نگاه مردم چه دلایلی دارد خارج از بضاعت و موضوع این نوشتار است اما آن چه باعث شده اصلاح طلبان در معرض خطر تبدیل شدن به ولی فقیه خیزش اعتراضی مردم ایران قرار بگیرند و حقی تمام عیار برای ممیزی شعارهای مردم برای خود قائل شوند میزان زندانیانی است که در حال حاضر در زندان های رژیم دارند.

ظاهرا اگر اخبار مربوط به زندانیان را ملاک قرار دهیم چنین به نظر می رسد که تمامی کسانی که پس از انتخابات در زندان های رژیم گرفتار شده اند همگی از اصلاح طلبان داخل کشور هستند. پیش از هر چیز آن چه این تصور را تقویت کرده حجم اخباری است که رسانه های نزدیک به اصلاح طلبان در مورد اصلاح طلبان دربند ارسال می کنند.

در بسیاری از درگیری های خیابانی گاه نزدیک به یک هزار نفر دستگیر شده اند و از میان آن یک هزار نفر ما تنها اخبار مربوط به دانه درشت ها، اصلاح طلبان، روزنامه نگاران و کوشندگان سیاسی را می شنویم و از آن جا که کسی نمی تواند از هویت سیاسی اکثریتی که در زندان هستند تصویر دقیقی ارایه کند این اکثریت هم زیر هویت سیاسی آن دسته از دانه درشت هایی که نامشان به رسانه ها راه می یابد تعریف می شوند.

آن چه بدیهی است این است که ما از موضع سیاسی اکثر دستگیر شدگان وشهدا  درجریان تظاهرات و بعد از آن , به دلایلی چون نبود دسترسی آن‌ها به رسانه ها، ترس خانواده هایشان و یا دلایلی دیگر بی اطلاع هستیم و این طیف نیز برخلاف اصلاح طلبان اقبال چندانی برای مطرح شدن از سوی رسانه های غربی نیافته اند.

شاید همین امر باعث شده اصلاح طلبان نیز اکثریت مردم را در اردوگاه فکری خود دسته بندی کنند و به تملک شعارهای آن ها بیندیشند. اگر چه ناگفته پیداست که مردم معترض، رهبران فعلی جنبش یعنی میرحسین موسوی و مهدی کروبی را به عنوان رهبران خود پذیرفته اند و عملا رهبران فعلی جنبش نسبت به تمامی گروه های اپوزیسون داخل و خارج از کشور بیشترین محبوبیت، مقبولیت و کاریزما برای بسیج نیروهای اجتماعی و هدایت جریان معترض برخوردارند.

·        رفراندوم از پشت عینک ممیزی

برخی شیفتگی هوادارن و اطرافیان میرحسین موسوی را چیزی شبیه به شیفتگی همان هایی می دانند که در اوایل انقلاب عاشقانه پای سخنان آیت الله خمینی می نشستند و از بازتولید حاکمیتی بنیادگرا که چندان تفاوت ماهوی با جمهوری اسلامی فعلی ندارد می هراسند. در مقابل حامیان میرحسین موسوی و مهدی کروبی هم می گویند ممیزی مطالبات و شعارها تاکتیکی است برای به سلامت رساندن کشتی مردم به ساحل پیروزی و قطعا در فردای پیروزی تمامی مطالبات مردم از جمله شفاف سازی و رمزگشایی از هولوکاست کشتار زندانیان دهه 60، مشروعیت رسیدگی خواهند داشت.

مردم نیز بنا به اعتمادی که به سران جنبش دارند این تاکتیک را پذیرفته اند و باور کرده اند که در فردای پیروزی، سران جنبش در رفراندومی آزاد، امکان به انتخاب گذاشته شدن تمامی مطالباتشان را فراهم خواهند کرد. اعتماد کرده اند که رفراندومی برای انتخاب میان جمهوری ایرانی یا جمهوری اسلامی خواهند داشت. اما این که سران جنبش نیز چنین باوری دارند و آیا ممکن است فردا بخشی از مردم ایران را که اکنون با بسیج نیروی همان ها دارند به نبرد جناح حریف می روند نادیده بگیرند یا خیر نکته ی دیگری ست.

آیا در صورت پیروزی جریان معترض که از سوی اصلاح طلبان رهبری می شود می توان شاهد رفراندومی بود که در آن از حامیان دولت احمدی نژاد گرفته تا سلطنت طلبان، از چریک های فدایی گرفته تا احزاب کمونیست کارگری و از مجاهدین خلق گرفته تا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و تمامی گروه های سیاسی داخل و خارج امکان شرکت بیابند؟ آیا می توان امیدوار بود دست کم، حاکمیت  جمهوری ایرانی و جمهوری اسلامی به رفراندوم گذاشته شود؟ آیا می توان حدس زد مردم ایران در این رفراندوم حق انتخاب چند گزینه را خواهند داشت؟ بر اساس این جمله ی میرحسین موسوی که «شکست ما پیروزی هیچ کس نیست» می توان به برگزاری رفراندومی در قد و قواره مطالبات مردم امیدوار بود؟ ممیزی و سانسور شعارها و مطالبات مردم، چشم انداز دیگری از این رفراندوم را ترسیم می کند؛ چشم اندازی که پیدا نیست در آن چه تعداد از مردم معترض امروز، فردا شکست خواهند خورد؟

پانوشت:
* حرکت اعتراضی امروز مردم ایران از ابتدا تا کنون با عنوان «جنبش سبز» شناخته شده است. گروه های سیاسی دیگر نیز نام هایی نظیر «قیام مردم ایران» و... بر آن نهاده اند؛ اما آن چه روشن است این حرکت با تعاریف نظری «جنبش» در جامعه شناسی سیاسی چندان تناسبی ندارد. از این رو در این نوشتار نام بردن از «جنبش سبز» و یا هر عبارت دیگری نظیر «قیام مردم ایران» یا «خیزش اعتراضی مردم ایران» کارکردی جز نامیدن حرکت اعتراضی مردم ندارد.

24 فروردین 1389

Balatarin Donbaleh Mohandes Delicious Digg Stumbleupon Furl Friendfeed Twitter Facebook Greader Addthis to other Subscribe to Feed