بازخوانی کودتای 22 خرداد 1388 در پنج پرده
Tuesday, May 25, 2010
بخش دوم بازخوانی کودتای 22 خرداد سال گذشته در دو سایت تهران ری وی یو به زبان فارسی و در سایت تهران بیورو به زبان انگلیسی:
بسیج حتی یک گلوله هم شلیک نکرد. به انواع تجهیزات نظامی مجهز شد. آموزشهای نظامی ویژه دید. اما حتی یک بار هم ماشه را نچکاند؛ سپاه هم همینطور. اگرچه آقای «سایه» گفت: «بجنگید پیش از این که با شما بجنگند.»
هیچ کس تفنگ نکشید. نه آمریکا و اسرائیل، نه ایران. اما عمر چهار سالهی دولت نهم ایران پر بود از مبادلهی تهدیدهای لفظی نظامی با آمریکا و اسرائیل. جنگی در نگرفت و در سایهی این تهدیدها بسیج و سپاه به دو نهاد نظامی جدی تبدیل شدند. دو نهاد نظامی که تا پیش از انتخابات سال گذشته هر روز به خاطر خطر احتمالی جنگ، مسلحتر و بزرگتر از دیروز می شدند؛ اما جنگی در نگرفت و هیچ کدام از طرفین دعوا خشابهایشان را پر نکردند. لوله تفنگ نیروهای بسیج و سپاه تا فردای روز انتخابات نهم همچنان خنک باقی ماند؛ اما مردم معترض به نتایج انتخابات میگویند بعد از 22 خرداد 1388 در کوچهها و خیابانهای تهران داغ شد. آنها می گویند بسیج شلیک کرد؛ سپاه هم همینطور. جای این بحث در این پرده نیست.
این جا بحث بر سر پشت پردههای توسعه و تجهیز سپاه و بسیج است. بررسی نقش و سهم این دو نهاد در انتخابات سال گذشته و وقایع پس از آن، بدون مرور این فرایند ممکن نیست. قسمت نخست این نوشتار اشارهای گذرا به تقویت یگان رزم بسیج داشت؛ اما بخش دوم به شرح کاملتر تحولاتی که با روی کار آمدن احمدینژاد در بسیج، سپاه، نیروی انتظامی و سایر نهادهای نظامی-امنیتی رخ داد و سرچشمههای این تحولها میپردازد. اگرچه روایت در این بخش به ظاهر از مقصد اصلی خود که صندوق جادویی انتخابات خرداد 1388 است فاصله خواهد گرفت اما این مسیری است که برای رسیدن به صندوقها ناگزیر باید پیمود.
یک فرمانده
همانطور که در قسمت نخست هم گفته شد مخالفان محمود احمدینژاد معتقدند او با دوپینگ حمایت و دخالت بسیج و نهایتا سپاه، موفق به فتح صندلی ریاست جمهوری سال 1384 شد. براین اساس تولد دولت نهم سرآغاز تحولات تازهای برای بسیج بود و به این ترتیب بسیج رفت تا از نهادی با ماموریتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به یک نهاد نظامی تبدیل شود. برخلاف روال سابق قرار شد یگان رزم بسیج یعنی گردانهای عاشورا و الزهرا افزایش یافته و تقویت شوند. ابتدا علت تقویت یگان رزم بسیج به منظور مقابله با تهدیدهای نظامی احتمالی غرب مطرح شد. به گفتهی برخی از کارکنان سپاه پاسداران سردار رحیم صفوی، فرمانده وقت سپاه نیز اگرچه با این تصمیم چندان موافق نبود، اما با توجیه مقابله با تهدیدهای غرب، تجهیز و تقویت بسیج را پذیرفت.
آموزش، تجهیز و تقویت یگان رزم بسیج به وسیلهی نیروی مقاومت زمینی سپاه که فرماندهی آن را سرتیپ محمدعلی عزیز جعفری به عهده داشت، کلید خورد.
قصهی نبرد هستهای میان ایران و غرب و جنگ احتمالی هر روز داغ تر میشد و سازماندهی نیروهای نظامی به نظر طبیعی میرسید. گردانهای عاشورا و الزهرا تجهیز و تکثیر شدند. از مهر ماه سال 84 تجهیز 2 هزار گردان عاشورا به سلاح های سنگین و نیمه سنگین آغاز شد.
اما روز 10 شهریور 86 آغاز یک سرنوشت تازهتر برای سپاه پاسداران و البته بسیج بود. سرلشکر یحیی رحیم صفوی از فرماندهی سپاه پاسداران کنار گذاشته شد و سرتیپ محمدعلی عزیز جعفری معروف به عزیز جعفری با ارتقا به درجهی سرلشکری به جای او نشست. بسیاری از نیروهای داخل سپاه معتقد بودند رحیم صفوی برکنار شده و در رسانههای رسمی علت این جابه جایی صرفا به پایان رسیدن دورهی ده سالهی حکم فرماندهی او از سوی رهبری اعلام میشد.
با آمدن جعفری به عنوان فرمانده سپاه برای نخستین بار پس از انقلاب فرماندهی نیروی مقاومت بسیج نیز به فرمانده سپاه یعنی خود او رسید. او همزمان فرمانده هر دو نهاد بود. به این ترتیب یگان رزم بسیج بیشتر تقویت شد و خبر از تشکیل 600 گردان امام حسین برای یک سال بعد یعنی سال 87 رسید. سهم اعتباری این نهاد از بودجهی کشور در سال 87 به میزان 200 درصد افزایش داشت. سال 88 اما با تلاش معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهوری این سهم اعتباری ۴۵ میلیارد و ۲۳۸ میلیون تومان دیگر نیز افزایش یافت.
هنوز یک سال نگذشته بود که سرلشکر عزیز جعفری در تیر ماه 1387 در دل سپاه تغییرات جدیتری به وجود آورد. او تمرکز ساختاری و مدیریتی سپاه را در هم ریخت و 31 سپاه استانی ایجاد کرد. هر استان یک سپاه. 29 سپاه برای 29 استان و دو سپاه برای تهران؛ یکی سپاه استان تهران (سپاه سیدالشهداء) و دیگری سپاه تهران بزرگ (سپاه محمد رسول الله) که فقط خاص شهر تهران بود. همچنین در هر سپاه یک روحانی به عنوان نماینده ولی فقیه معرفی شد که جایگاه او همتراز فرمانده بود.
اما یک سپاه دیگر نیز طراحی شد: سپاه سایبری. سپاهی که به گفته ی بانیان آن باید هرگونه تحرک مشکوکی را در فضای اینترنت رصد می کرد و با تهدیدهای امنیتی، آشوبگران مجازی و خطر جاسوسی مبارزه می کرد.
تغییرات تیرماه 1387 به همین جا ختم نشد. حجت الاسلام حسین طائب که می گویند در دورانی که علی فلاحیان وزیر اطلاعات بود به علت تندروی و خشونت از معاونت این وزارتخانه کنار گذاشته و به سپاه منتقل شده بود از سوی سرلشکر عزیزجعفری به عنوان فرمانده بسیج انتخاب شد.
مکتب امنیتی-اطلاعاتی روسیه
رفته رفته به غیر از ماموریت یگان رزم بسیج برای مقابله با حملههای احتمالی، ماموریت مقابله با شورشهای داخلی هم به ماموریتهای آن اضافه شد. در این شرایط بود که به صورت گزینشی از میان همین نیروها عدهای دستچین شدند تا برای مقابله با شورشهای خیابانی آموزشهای ویژهای ببینند. حتی از میان همین عده هم افرادی به صورت گزینشی برای آموزشهای امنیتی خیلی خاصتر انتخاب شدند.
سردار سیدرضا حسینی(1) که نام واقعی او محمدرضا مدحی است (مسئول کمیتهی تقویت و جلوگیری از تضعیف نظام)، که از ایران خارج شده است، میگوید: «قرار شد 14 تن از فرماندهان امنیتی و اطلاعاتی سپاه یک دورهی آموزشی بسیار ویژه درعالیترین و کلانترین سطح امنیتی بگذرانند. تدریس این دوره به وسیلهی کارشناسان و متخصصان تراز اول روسی انجام شد که از روسیه به ایران آمدند. نزدیک به پنج یا شش تن از فرماندهانی که در این گروه 14 نفره حضور داشتند جزو کسانی بودند که در اجرای کودتای انتخاباتی و سرکوبهای پس از آن نقش مهمی داشتند. محمدعلی عزیزجعفری، فرمانده سپاه و حسین طائب، فرمانده بسیج دو تن از این افراد بودند.»
یک سال پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، بسیج چند رزمایش خیابانی از جمله «رزمایش عاشقان ولایت» برای مقابله با تهدید دشمنان خارجی، اجرای عملیات کمکرسانی و امداد و مقابله با شورشهای خیابانی برگزار کرد. در این رزمایشها قرار بود توان رزمی و امدادی یگان رزم بسیج و هماهنگی نیروی انتظامی در موقعیتهای مشابه را محک بزنند. چرا که پس از وقایع مربوط به حملهی نیروهای لباس شخصی و بسیجی به کوی دانشگاه تهران (18 تیر 1378) مقرر شد فرماندهی تمامی کلانتریهای مناطق مختلف تهران در بحرانهای سیاسی-اجتماعی و شورشهای مشابه، زیر نظر فرماندهی پایگاههای نیروی مقاومت بسیج عمل کنند. در این رزمایشها نوع هماهنگی و نقاط ضعف نیز بررسی شد. البته به موازات این رزمایش، نیروی انتظامی نیز رزمایشی با عنوان «امنیت و آرامش» در تهران برگزار کرد که برخی از اهداف آن نیز بالابردن سطح امنیت اجتماعی، حفاظت از مراکز حیاتی و دفاع از مردم تهران در مقابل حوادث و یا شورش های اجتماعی عنوان شد.
سپاه نفتی
هر چه زمان می گذشت بسیج که روزگاری نامش «بسیج مستضعفین» بود و پس از فوت آیت الله خمینی به «نیروی مقاومت بسیج» تغییر نام داد هر روز نظامیتر میشد و از دیگر سو سپاه پاسداران اقتصادیتر.
احمدینژاد بر طبل مواضع هستهای و اسرائیل ستیزی میکوفت. احتمال حملهی نظامی آمریکا و اسرائیل به ایران رسانهها را مبهوت خود کرده بود و شورای امنیت هر از گاهی قطعنامههای تحریمی تازهتری صادر میکرد. البته تحریمها به تقویت سپاه منجر شد و پای سپاه را به پروژههای مختلف اقتصادی و نفتی باز کرد. بهرهبرداری، فروش نفت و توسعهی برخی میادین نفتی کشورهای جهان را با معادلهی پیچیدهای مواجه میکرد. آنها به نفت و گاز احتیاج داشتند و سپاه شیر لولههای نفت و گاز را در مشتش گرفته بود. توسعهی میدان نفتی پارس جنوبی، انتقال خط لولهی گاز نائین-میامی، انتقال خط لولهی گاز عسلویه و... اینها بخشی از قراردادهای نفتی قرارگاه خاتم النبیاء بود؛ بازی روی میز هستهای با کارت نفت و گاز. با این اوصاف تحریم این دسته از شرکتهای سپاه که زیر مجموعهی قرارگاه خاتم الانبیاء بودند با این وضعیت دیگر ممکن نبود.
دولت نیز با توجیه جو امنیتی- نظامی منطقه و تهدیدهای احتمالی دشمن، علت واگذار نکردن پروژههای بزرگ نفتی به بخش خصوصی را توجیه میکرد. تحریمها بیشتر میشدند و سپاه رفته رفته به یک کارتل بزرگ اقتصادی تبدیل میشد. حجم قراردادهای نفتی قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء از سال 86 و با رسیدن فرماندهی سپاه پاسداران به عزیز جعفری به یک باره از هفت میلیارد دلار به 20 میلیارد دلار رسید.
اینها به هیچ وجه روایت مرد کمپین انتخاباتی اصلاحطلبان نیست که در طبقهی پنجم آن غروب بهاری داشت استفادهی دولت از «رانت نفت» را به عنوان دومین عامل شکست اصلاح طلبان برمیشمرد. او تنها همین روی سکهی «رانت نفت» را دیده بود: توزیع پول نفت به صورت فلهای میان مردم شهرستانها و روستاها در قالب سفرهای استانی رییس جمهور.
نسخهای برای باقی چکمهها
آرایش نظامی و تغییرات مدیریتی در سپاه و بسیج بخشی از ماجرا بود اما قوای نظامی و امنیتی ایران تنها به این دو نهاد ختم نمی شود. در ارتش، وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی چه خبر بود؟ از آن جا که هر سه از ساختاری کلاسیک و منظم برخوردارند و تغییر و توسعهی ماموریتهای آنها به این سادگی امکانپذیر نیست، این نهادها با تغییراتی اندک مواجه بودند.
در ارتش تغییرات بسیار اندک بود. به گفتهی سردار مدحی به این ترتیب که پست های کلیدی و اصلی سازمان حفاظت اطلاعات ارتش به فرماندهان سپاهی مورد اعتماد واگذار شد. تا از این طریق امکان کنترل نبض تحرکات ارتش را برای برخورد مناسب در بزنگاههای خاص در دست داشته باشد و اتفاقا از همین مجرا نیز یک سال پیش از انتخابات برخی احضارها و برخوردهای زیرزمینی با فرماندهان ارشد و میانی صورت گرفت.
وزارت اطلاعات نیز از همان قاعدهی ارتش پیروی میکرد و چندان تغییری در آن رخ نداد. بدنهی وزارت اطلاعات با دولت نهم چندان همراه و همفکر نبود.
در نیروی انتظامی کار با انتخاب افرادی چون سرداراسماعیل احمدیمقدم و سردار احمدرضا رادان به عنوان سکانداران نیروی انتظامی آغاز شد. پست فرماندهی کل نیروی انتظامی به سردار سرتیپ پاسدار اسماعیل احمدی مقدم رسید که همواره به داشتن نسبت فامیلی (به عنوان باجناق) با محمود احمدی نژاد متهم است. او پیش از آن معاون فرماندهی نیروی مقاومت بسیج بود و در همراهی بسیج برای حمایت از احمدی نژاد در انتخابات سال 1384 نقش مهمی داشت. سرتیپ پاسدار احمدرضا رادان نیز به عنوان فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ انتخاب شد. از او به عنوان یکی از خشن ترین چهره های نظامی در مدیریت نیروی انتظامی استان های خراسان و سیستان و بلوچستان نام می برند که از روحیات تند و سرکوبگری برخوردار است. اما آن چه در مدت زمان چهار سالهی دولت نهم از نیروی انتظامی در یادها باقی ماند طرح هایی بود که با عنوان ارتقای امنیت اجتماعی مطرح شدند و در قالب مبارزه با اراذل و اوباش، بدحجابی، بازرسی فروشگاههای لباس زنانه، آریشگاههای مردانه،عکاسیها، خانههای افراد مجرد و جمع آوری آنتنهای ماهواره، پیش رفتند. یگانهای ویژه در شکل و شمایلی که بر قدرت پلیس تاکید داشتند کارناوالی از دستگیری اراذل و اوباش محلههای جنوب شهر تهران را به نمایش گذاشتند. آنها را پس از دستگیری در محله ها می گرداندند، آفتابه بر گردنشان می آویختند، آن ها را می زدند، روی زمین می کشیدند و رویشان راه میرفتند. این صحنهها از تلویزیون رسمی ایران پخش شدند. به موازات این برخوردها گشتهایی با عنوان گشت ارشاد، وظیفهی مبارزه با بدحجابی را به عهده گرفتند. کوتاه یا تنگ بودن مانتو، عقب رفتن روسری از روی موها، کوتاه بودن آستین مانتو یا پاچهی شلوار و در انتها پوشیدن چکمههای بلند به عنوان جرم تعریف شدند. پلیس گشت ارشاد با زنانی که این موارد را رعایت نمی کردند برخورد می کرد. در بهترین حالت ماجرا به تذکر ختم می شد، اما بسیاری نیز بازداشت می شدند.
پایتخت دکترین دولت نهم
سرچشمهی «آشکار» این برخوردها کجا بود؟ آیا این برخوردها تنها سلیقهی محمود احمدی نژاد و یاران نظامیاش بود که در حین رقابتهای انتخاباتی میگفت: مشکل ما موی سر جوانان نیست و مردم در انتخاب پوشش آزاد هستند؟
تئوریهای رفتارهای تهاجمی دولت در داخل و خارج از کشور از کجا میآمد؟ بیت رهبری؟ آیت الله مصباح یزدی؟ یا حلقهای فکری مرکب از مجتبی ثمره هاشمی، اسفندیار رحیم مشایی، غلامحسین الهام و احمدی نژاد؟ بگذارید با جایی دور از ذهن و تقریبا ناآشنا آغاز کنیم. جایی به نام: «مرکز بررسیهای دکترینال امنیت بدون مرز»(2). جایی که شاید با چند واسطه ما را به آقای «سایه» نزدیک کند.
این مرکز البته چندبار هم تغییر نام داده است. از «اندیشکدهی اعتلای فرهنگی» به «اندیشکدهی یقین» و یا به «مرکز برسیهای دکترینال» اما همان نام نخستین بر روی این مرکز ماند و تغییر نامها کمکی به حذف این نام نکرد. این مرکز سال 1380 به وسیلهی دکترحسن عباسی(3) راهاندازی شد. جایی که میگویند به عنوان یک ضرابخانه برای اردوگاه اصولگرایان و همچنین دولت نهم واژهای تازه ضرب میکرد و به تولید ادبیات سیاسی، تئوریهای سیاسی و دکترینی تازه میپرداخت. واژهایی چون «انقلاب مخملی»، «براندازی نرم» و «جنگ نرم» نیز از دل همین مرکز تبلیغ میشدند.
مدیر این مجموعه دکترحسن عباسی است و چنان که در زندگینامهی مختصرش آمده استاد دانشگاهی 44 ساله و اهل تهران است که دکترای امنیت ملی با گرایش علوم استراتژیک را در انگلیس گذرانده است و 31 جلد تالیف در حوزه علوم استراتژیک دارد.
اگر به سایت «مرکز بررسیهای دکترینال امنیت بدون مرز» مراجعه کنید چیزی دستگیرتان نخواهد شد. با سایتی مواجه میشوید که حتی در آن معرفی گردانندگان و مرکز نیز وجود ندارد و گویی تازه آغاز به کار کرده و هنوز بخش هایی از سایت کامل نشده است. اما برخلاف سایت، مرکز واقعی به هیچ وجه اینقدر خالی نیست.
این مرکز که به عنوان یک مرکز تحقیقاتی خصوصی شناخته میشود در یک کلام به وجود آمده است تا در مقابل تهدیدهای خارجی و داخلی، تئوری ها و دکترین استراتژیکی جمهوری اسلامی را برای یک چشم انداز 100 ساله طراحی کند. چیزی شبیه سند چشم انداز توسعه ی ایران.
اما ضرورت حضور این مرکز با وجود «قانون» و نهادی های قانونی چیست؟ گردانندگان آن در سایت خود نیز هیچ توضیحی در این باره ندادهاند و متاسفانه برای آشنایی بیشتر با این مرکز نیز منبع معتبری وجود ندارد. تنها توضیحی که دربارهی اهداف کاری این نهاد میتوان یافت، نوشتهای است که در دانشنامه ویکیپدیای فارسی آمده است و از نوع نگارش آن و اطلاعات جزئی که ارائه شده میتوان حدس زد از سوی افراد نزدیک به آنها نوشته شده است. در متن ویکیپدیا در مورد ضرورت راهاندازی “مرکز بررسیهای دکترینال بدون مرز” آمده است: « در نظام تصمیم سازی، قوانین یک کشور برای چاره یابی کفایت نمیکند. به همین دلیل، از آنجا که حوزه فعالیت عمده مراکز مطالعات استراتژیک در ایران، تحقیقات «پسا قانون» است، ضرورت انجام بررسیهای دکترینال بسیار چشمگیر مینمود. بررسیهای دکترینال، مطالعات استراتژیک «پیشا قانون»، «ورا قانونی»، و «فرا قانونی» است.»
و همچنین دربارهی اهداف کاری آن نوشته شده: «این مرکز در سه بخش عمده، هدفگذاری تحقیقاتی دارد:
۱- تبیین دکترینهای کلاسیک در دو حوزهٔ «حق» و «باطل» در سه سطح: ایرانی (ملی – در تاریخ ایران). اسلامی (تاریخ اسلام – تاریخ تشیع). جهانی (در طول تاریخ ملل و اقوام).
۲- آینده شناسی با طول گامهای ۲۵، ۵۰، ۷۵ و ۱۰۰ ساله.
۳- امنیت بدون مرز در منازعهٔ حق و باطل، با توجه به روند جهانی شدن، در سرفصلهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و اجتماعی.»
تبخیر یک دکترین در ایران و جهان
احسان سلطانی، افسر اطلاعات سپاه که او نیز همچون فرماندهاش سردار محمدرضا مدحی ایران را ترک کرده است، میگوید: «این مرکز به وسیله ی برخی از افراد نخبه و کسانی که در وزارت اطلاعات یا سپاه فعالیت می کنند یا از این نهادها تصفیه شده بودند اداره می شود و در انجام بخشی از پروژه ها دانشجویان نخبه و قابل اعتماد را نیز به کار میگیرند. حاصل پروژههای تحقیقاتی این مرکز نیز در قالب قراردادهای یک مرکز تحقیقاتی و پژوهشی خصوصی به دولت فروخته می شود.
یکی دیگر از تئوریسینهای شاخص این مرکز به غیر از دکتر حسن عباسی، حسن رحیم پورازغندی است؛ نظریهپرداز اصولگرایی که از قضا سال 1380 و در آغاز دومین دورهی ریاست جمهوری خاتمی به عضویت شورای عالی انقلاب فرهنگی درآمد. او صاحب چهار تالیف دینی و بیش از 10 مقاله سیاسی-دینی است. هر دوی آنها در سخنرانیهایشان به صراحت از احمدینژاد دفاع میکنند و اصلاحطلبان را دستنشاندهی عوامل بیگانه میدانند.
سلطانی میگوید: «دکترین و سیاست تهاجمی و کنشی دولت احمدی نژاد در خارج از کشور و در داخل، طراحی شدهی همین مرکز بود. دکترینی با نام دکترین «دست دراز». بر این اساس جمهوری اسلامی به جای آن که در نبردهای سیاسی با غرب، آرایشی دفاعی، واکنشی و منفعلانه را برگزیند آرایشی «کنشی»، «ضربهی اولی» و «تهاجمی» خواهد داشت.»
تبخیر (4) و نمود این دکترین در کلام و رفتار محمود احمدینژاد به صورت شعارهایی چون نفی هلوکاست و محو اسرائیل از روی نقشهی زمین بروز یافت و با تقویت سپاه قدس در کشورهایی چون یمن و ونزوئلا یا تقویت حزب الله لبنان شکل عملی پیدا کرد.
مشابهت میان بحثهای حسن عباسی «در مورد حكومت نرم و دكترين اقدام نامتقارن در جهاد نرم» و تاکید سردار عزیز جعفری بر سازماندهی و برنامهریزی برای نیروها براساس «نبردهاي نامتقارن و جنگهاي نامنظم» اتفاقی نبود.
در داخل کشور نیز طرحهای ارتقای امنیت اجتماعی و برخوردهای پلیسی با پدیدههای اجتماعی تبخیر و نشانهای از همین دکترین بود. این دکترین در یک کلام معتقد بود به جای «درمان» باید «پیشگیری» کرد. به جای آن که اجازه بدهیم در معرض تهاجم سیاسی، فرهنگی و... قرار بگیریم باید از هرگونه تهاجمی جلوگیری کنیم و در این مسیر راهی جز این نداریم که مواضعی پیشگیرانه، کنشی و تهاجمی انتخاب کنیم.
اما این دکترین تنها از دل سلیقهها و باورهای سیاسی گردانندگان «مرکز بررسیهای دکترینال امنیت بدون مرز» بیرون نیامده نبود؛ بلکه سرچشمهای مذهبی داشت. هر یک از تئوریها و نسخههای استراتژیکی که در این مرکز برای سیاست داخلی و خارجی ایران پیچیده میشد از دل قرآن یا نهج البلاغه و متون اسلامی استخراج میشد.
اما این استخراج تنها در چهار دیواری «مرکز بررسیهای دکترینال امنتیت بدون مرز» اتفاق نمیافتاد. برای ورود به جایی که پشتوانه های دینی این دکترین ها طراحی می شد باید به دو نشانی رفت. نشانی نخست شهر قم، خیابان صفائیه، کوچه 25، ساختمان «پژوهشکدهی مهدویت»(5) است. نام دیگر پژوهشکدهی مهدویت «موسسهی آینده روشن» است. احسان سلطانی جزو کسانی است که حلقهی فکری این موسسه را به نزدیکی با عقاید انجمن حجتیه متهم می داند.
اما این نشانی نخست بود. نشانی دومی نیز وجود دارد. جایی که طیف های مخالف ادعا می کنند حکم «رم» را دارد و تمامی راهها به آن جا ختم می شود. اما «رم» نیست و در همان «قم» است. جایی که آقای «سایه» می گوید: «جهاد درى است از درهاى بهشت، كه خداوند آن را به روى اولياء خاصّ خود گشوده، جهاد جامه پرهيزگارى، زره استوار، و سپر مطمئن خداست... بدانيد كه من شب و روز و نهان و آشكار، شما را به جنگ اين قوم دعوت كردم، به شما گفتم كه با اينان بجنگيد پيش از اينكه با شما بجنگند، به خدا قسم هيچ ملّتى در خانه اش مورد حمله قرار نگرفت مگر اينكه ذليل شد. اما شما مسئوليت جهاد را به يكديگر حواله كرديد و به يارى يكديگر برنخاستيد تا دشمن از هر سو بر شما تاخت، و شهرها را از دست شما گرفت. اين مرد غامدى است كه لشكرش به شهر «انبار» وارد شد، حسّان بن حسّان بكرى را كشت، و مرزبانان شما را از جاىخود راند. به من خبر رسيده مهاجمى از آنان بر زن مسلمان و زنِ در پناه اسلام تاخته و خلخال و دستنبد و گردنبند و گوشواره او را به يغما برده، در حالى كه يك نفر از آنها زخمى نشده. و احدى از آنان به قتل نرسيده...»
و این خطبهی 27 نهج البلاغه است که آقای «سایه» آن را ضمیمهی 5 آیهی (سوره توبه-آیه 14، سوره انفال- آیه 39، سوره بقره- آیه193 و 251، سوره حج- آیه 40 ) قرآن میکند و حکم شرعی دکترین یا سیاست تهاجمی دولت نهم در سیاست داخلی و خارجی صادر میشود.
اما انگار ماجرا به این جا هم ختم نمی شود. ماجرا دقیقا از اینجا آغاز میشود. درست از جایی که آقای «سایه» در نیمهی دوم دههی 70 برای عمل جراحی پیشپا افتادهای مثل بیماری هموروئید به لندن مراجعه میکند. پایتخت کشوری که در تاریخ سیاسی ما با نام «دایی جان ناپلئون» و «توهم جمعی» ایرانیان از نقش انگلیس در سرنوشت سیاسی ایران گره خورده است.
بهگفتهی خودش رسیدگی به 38 پروندهی ملی را در دستور کار داشته که پروندهی قتلهای زنجیرهای دههی هفتاد یکی از آنهاست. او در جریان تحقیق و تفحص از مفاسد قوهی قضاییه با ادارهی اطلاعات قوهی قضاییه درگیر شد و به مدت 45 روز او را بازداشت کردند. او میگوید پیگیری و مستندسازی فساد مسئولان قوهی قضاییه باعث شد تا باند الیاس محمودی –رییس ادارهی اطلاعات قوهی قضاییه- علیه او پروندهسازی کنند و به تیرهسازی روابط او با مسئولان نظام بپردازند. در نهایت این درگیریها موجب خروج او از کشور میشود. او را در این لینکها بیشتر می توانید بشناسید::« یک»، «دو»، «سه»، «چهار»، «شش».
2- «مرکز بررسیهای دکترینال امنیت بدون مرز» یا «اندیشکدهی یقین» تنها در: «اینجا»
3- دکترحسن عباسی: «یک»، «دو»، «سه»، «چهار»، «پنج»، «شش»، «هفت»، «هشت»، «نه»
پردهی دوم: تبخیر یک دکترین
بسیج حتی یک گلوله هم شلیک نکرد. به انواع تجهیزات نظامی مجهز شد. آموزشهای نظامی ویژه دید. اما حتی یک بار هم ماشه را نچکاند؛ سپاه هم همینطور. اگرچه آقای «سایه» گفت: «بجنگید پیش از این که با شما بجنگند.»
هیچ کس تفنگ نکشید. نه آمریکا و اسرائیل، نه ایران. اما عمر چهار سالهی دولت نهم ایران پر بود از مبادلهی تهدیدهای لفظی نظامی با آمریکا و اسرائیل. جنگی در نگرفت و در سایهی این تهدیدها بسیج و سپاه به دو نهاد نظامی جدی تبدیل شدند. دو نهاد نظامی که تا پیش از انتخابات سال گذشته هر روز به خاطر خطر احتمالی جنگ، مسلحتر و بزرگتر از دیروز می شدند؛ اما جنگی در نگرفت و هیچ کدام از طرفین دعوا خشابهایشان را پر نکردند. لوله تفنگ نیروهای بسیج و سپاه تا فردای روز انتخابات نهم همچنان خنک باقی ماند؛ اما مردم معترض به نتایج انتخابات میگویند بعد از 22 خرداد 1388 در کوچهها و خیابانهای تهران داغ شد. آنها می گویند بسیج شلیک کرد؛ سپاه هم همینطور. جای این بحث در این پرده نیست.
این جا بحث بر سر پشت پردههای توسعه و تجهیز سپاه و بسیج است. بررسی نقش و سهم این دو نهاد در انتخابات سال گذشته و وقایع پس از آن، بدون مرور این فرایند ممکن نیست. قسمت نخست این نوشتار اشارهای گذرا به تقویت یگان رزم بسیج داشت؛ اما بخش دوم به شرح کاملتر تحولاتی که با روی کار آمدن احمدینژاد در بسیج، سپاه، نیروی انتظامی و سایر نهادهای نظامی-امنیتی رخ داد و سرچشمههای این تحولها میپردازد. اگرچه روایت در این بخش به ظاهر از مقصد اصلی خود که صندوق جادویی انتخابات خرداد 1388 است فاصله خواهد گرفت اما این مسیری است که برای رسیدن به صندوقها ناگزیر باید پیمود.
یک فرمانده
همانطور که در قسمت نخست هم گفته شد مخالفان محمود احمدینژاد معتقدند او با دوپینگ حمایت و دخالت بسیج و نهایتا سپاه، موفق به فتح صندلی ریاست جمهوری سال 1384 شد. براین اساس تولد دولت نهم سرآغاز تحولات تازهای برای بسیج بود و به این ترتیب بسیج رفت تا از نهادی با ماموریتهای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی به یک نهاد نظامی تبدیل شود. برخلاف روال سابق قرار شد یگان رزم بسیج یعنی گردانهای عاشورا و الزهرا افزایش یافته و تقویت شوند. ابتدا علت تقویت یگان رزم بسیج به منظور مقابله با تهدیدهای نظامی احتمالی غرب مطرح شد. به گفتهی برخی از کارکنان سپاه پاسداران سردار رحیم صفوی، فرمانده وقت سپاه نیز اگرچه با این تصمیم چندان موافق نبود، اما با توجیه مقابله با تهدیدهای غرب، تجهیز و تقویت بسیج را پذیرفت.
آموزش، تجهیز و تقویت یگان رزم بسیج به وسیلهی نیروی مقاومت زمینی سپاه که فرماندهی آن را سرتیپ محمدعلی عزیز جعفری به عهده داشت، کلید خورد.
قصهی نبرد هستهای میان ایران و غرب و جنگ احتمالی هر روز داغ تر میشد و سازماندهی نیروهای نظامی به نظر طبیعی میرسید. گردانهای عاشورا و الزهرا تجهیز و تکثیر شدند. از مهر ماه سال 84 تجهیز 2 هزار گردان عاشورا به سلاح های سنگین و نیمه سنگین آغاز شد.
اما روز 10 شهریور 86 آغاز یک سرنوشت تازهتر برای سپاه پاسداران و البته بسیج بود. سرلشکر یحیی رحیم صفوی از فرماندهی سپاه پاسداران کنار گذاشته شد و سرتیپ محمدعلی عزیز جعفری معروف به عزیز جعفری با ارتقا به درجهی سرلشکری به جای او نشست. بسیاری از نیروهای داخل سپاه معتقد بودند رحیم صفوی برکنار شده و در رسانههای رسمی علت این جابه جایی صرفا به پایان رسیدن دورهی ده سالهی حکم فرماندهی او از سوی رهبری اعلام میشد.
با آمدن جعفری به عنوان فرمانده سپاه برای نخستین بار پس از انقلاب فرماندهی نیروی مقاومت بسیج نیز به فرمانده سپاه یعنی خود او رسید. او همزمان فرمانده هر دو نهاد بود. به این ترتیب یگان رزم بسیج بیشتر تقویت شد و خبر از تشکیل 600 گردان امام حسین برای یک سال بعد یعنی سال 87 رسید. سهم اعتباری این نهاد از بودجهی کشور در سال 87 به میزان 200 درصد افزایش داشت. سال 88 اما با تلاش معاونت برنامهریزی و نظارت راهبردی رئیس جمهوری این سهم اعتباری ۴۵ میلیارد و ۲۳۸ میلیون تومان دیگر نیز افزایش یافت.
هنوز یک سال نگذشته بود که سرلشکر عزیز جعفری در تیر ماه 1387 در دل سپاه تغییرات جدیتری به وجود آورد. او تمرکز ساختاری و مدیریتی سپاه را در هم ریخت و 31 سپاه استانی ایجاد کرد. هر استان یک سپاه. 29 سپاه برای 29 استان و دو سپاه برای تهران؛ یکی سپاه استان تهران (سپاه سیدالشهداء) و دیگری سپاه تهران بزرگ (سپاه محمد رسول الله) که فقط خاص شهر تهران بود. همچنین در هر سپاه یک روحانی به عنوان نماینده ولی فقیه معرفی شد که جایگاه او همتراز فرمانده بود.
اما یک سپاه دیگر نیز طراحی شد: سپاه سایبری. سپاهی که به گفته ی بانیان آن باید هرگونه تحرک مشکوکی را در فضای اینترنت رصد می کرد و با تهدیدهای امنیتی، آشوبگران مجازی و خطر جاسوسی مبارزه می کرد.
تغییرات تیرماه 1387 به همین جا ختم نشد. حجت الاسلام حسین طائب که می گویند در دورانی که علی فلاحیان وزیر اطلاعات بود به علت تندروی و خشونت از معاونت این وزارتخانه کنار گذاشته و به سپاه منتقل شده بود از سوی سرلشکر عزیزجعفری به عنوان فرمانده بسیج انتخاب شد.
مکتب امنیتی-اطلاعاتی روسیه
رفته رفته به غیر از ماموریت یگان رزم بسیج برای مقابله با حملههای احتمالی، ماموریت مقابله با شورشهای داخلی هم به ماموریتهای آن اضافه شد. در این شرایط بود که به صورت گزینشی از میان همین نیروها عدهای دستچین شدند تا برای مقابله با شورشهای خیابانی آموزشهای ویژهای ببینند. حتی از میان همین عده هم افرادی به صورت گزینشی برای آموزشهای امنیتی خیلی خاصتر انتخاب شدند.
سردار سیدرضا حسینی(1) که نام واقعی او محمدرضا مدحی است (مسئول کمیتهی تقویت و جلوگیری از تضعیف نظام)، که از ایران خارج شده است، میگوید: «قرار شد 14 تن از فرماندهان امنیتی و اطلاعاتی سپاه یک دورهی آموزشی بسیار ویژه درعالیترین و کلانترین سطح امنیتی بگذرانند. تدریس این دوره به وسیلهی کارشناسان و متخصصان تراز اول روسی انجام شد که از روسیه به ایران آمدند. نزدیک به پنج یا شش تن از فرماندهانی که در این گروه 14 نفره حضور داشتند جزو کسانی بودند که در اجرای کودتای انتخاباتی و سرکوبهای پس از آن نقش مهمی داشتند. محمدعلی عزیزجعفری، فرمانده سپاه و حسین طائب، فرمانده بسیج دو تن از این افراد بودند.»
یک سال پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری، بسیج چند رزمایش خیابانی از جمله «رزمایش عاشقان ولایت» برای مقابله با تهدید دشمنان خارجی، اجرای عملیات کمکرسانی و امداد و مقابله با شورشهای خیابانی برگزار کرد. در این رزمایشها قرار بود توان رزمی و امدادی یگان رزم بسیج و هماهنگی نیروی انتظامی در موقعیتهای مشابه را محک بزنند. چرا که پس از وقایع مربوط به حملهی نیروهای لباس شخصی و بسیجی به کوی دانشگاه تهران (18 تیر 1378) مقرر شد فرماندهی تمامی کلانتریهای مناطق مختلف تهران در بحرانهای سیاسی-اجتماعی و شورشهای مشابه، زیر نظر فرماندهی پایگاههای نیروی مقاومت بسیج عمل کنند. در این رزمایشها نوع هماهنگی و نقاط ضعف نیز بررسی شد. البته به موازات این رزمایش، نیروی انتظامی نیز رزمایشی با عنوان «امنیت و آرامش» در تهران برگزار کرد که برخی از اهداف آن نیز بالابردن سطح امنیت اجتماعی، حفاظت از مراکز حیاتی و دفاع از مردم تهران در مقابل حوادث و یا شورش های اجتماعی عنوان شد.
سپاه نفتی
هر چه زمان می گذشت بسیج که روزگاری نامش «بسیج مستضعفین» بود و پس از فوت آیت الله خمینی به «نیروی مقاومت بسیج» تغییر نام داد هر روز نظامیتر میشد و از دیگر سو سپاه پاسداران اقتصادیتر.
احمدینژاد بر طبل مواضع هستهای و اسرائیل ستیزی میکوفت. احتمال حملهی نظامی آمریکا و اسرائیل به ایران رسانهها را مبهوت خود کرده بود و شورای امنیت هر از گاهی قطعنامههای تحریمی تازهتری صادر میکرد. البته تحریمها به تقویت سپاه منجر شد و پای سپاه را به پروژههای مختلف اقتصادی و نفتی باز کرد. بهرهبرداری، فروش نفت و توسعهی برخی میادین نفتی کشورهای جهان را با معادلهی پیچیدهای مواجه میکرد. آنها به نفت و گاز احتیاج داشتند و سپاه شیر لولههای نفت و گاز را در مشتش گرفته بود. توسعهی میدان نفتی پارس جنوبی، انتقال خط لولهی گاز نائین-میامی، انتقال خط لولهی گاز عسلویه و... اینها بخشی از قراردادهای نفتی قرارگاه خاتم النبیاء بود؛ بازی روی میز هستهای با کارت نفت و گاز. با این اوصاف تحریم این دسته از شرکتهای سپاه که زیر مجموعهی قرارگاه خاتم الانبیاء بودند با این وضعیت دیگر ممکن نبود.
دولت نیز با توجیه جو امنیتی- نظامی منطقه و تهدیدهای احتمالی دشمن، علت واگذار نکردن پروژههای بزرگ نفتی به بخش خصوصی را توجیه میکرد. تحریمها بیشتر میشدند و سپاه رفته رفته به یک کارتل بزرگ اقتصادی تبدیل میشد. حجم قراردادهای نفتی قرارگاه سازندگی خاتم الانبیاء از سال 86 و با رسیدن فرماندهی سپاه پاسداران به عزیز جعفری به یک باره از هفت میلیارد دلار به 20 میلیارد دلار رسید.
اینها به هیچ وجه روایت مرد کمپین انتخاباتی اصلاحطلبان نیست که در طبقهی پنجم آن غروب بهاری داشت استفادهی دولت از «رانت نفت» را به عنوان دومین عامل شکست اصلاح طلبان برمیشمرد. او تنها همین روی سکهی «رانت نفت» را دیده بود: توزیع پول نفت به صورت فلهای میان مردم شهرستانها و روستاها در قالب سفرهای استانی رییس جمهور.
نسخهای برای باقی چکمهها
آرایش نظامی و تغییرات مدیریتی در سپاه و بسیج بخشی از ماجرا بود اما قوای نظامی و امنیتی ایران تنها به این دو نهاد ختم نمی شود. در ارتش، وزارت اطلاعات و نیروی انتظامی چه خبر بود؟ از آن جا که هر سه از ساختاری کلاسیک و منظم برخوردارند و تغییر و توسعهی ماموریتهای آنها به این سادگی امکانپذیر نیست، این نهادها با تغییراتی اندک مواجه بودند.
در ارتش تغییرات بسیار اندک بود. به گفتهی سردار مدحی به این ترتیب که پست های کلیدی و اصلی سازمان حفاظت اطلاعات ارتش به فرماندهان سپاهی مورد اعتماد واگذار شد. تا از این طریق امکان کنترل نبض تحرکات ارتش را برای برخورد مناسب در بزنگاههای خاص در دست داشته باشد و اتفاقا از همین مجرا نیز یک سال پیش از انتخابات برخی احضارها و برخوردهای زیرزمینی با فرماندهان ارشد و میانی صورت گرفت.
وزارت اطلاعات نیز از همان قاعدهی ارتش پیروی میکرد و چندان تغییری در آن رخ نداد. بدنهی وزارت اطلاعات با دولت نهم چندان همراه و همفکر نبود.
در نیروی انتظامی کار با انتخاب افرادی چون سرداراسماعیل احمدیمقدم و سردار احمدرضا رادان به عنوان سکانداران نیروی انتظامی آغاز شد. پست فرماندهی کل نیروی انتظامی به سردار سرتیپ پاسدار اسماعیل احمدی مقدم رسید که همواره به داشتن نسبت فامیلی (به عنوان باجناق) با محمود احمدی نژاد متهم است. او پیش از آن معاون فرماندهی نیروی مقاومت بسیج بود و در همراهی بسیج برای حمایت از احمدی نژاد در انتخابات سال 1384 نقش مهمی داشت. سرتیپ پاسدار احمدرضا رادان نیز به عنوان فرمانده نیروی انتظامی تهران بزرگ انتخاب شد. از او به عنوان یکی از خشن ترین چهره های نظامی در مدیریت نیروی انتظامی استان های خراسان و سیستان و بلوچستان نام می برند که از روحیات تند و سرکوبگری برخوردار است. اما آن چه در مدت زمان چهار سالهی دولت نهم از نیروی انتظامی در یادها باقی ماند طرح هایی بود که با عنوان ارتقای امنیت اجتماعی مطرح شدند و در قالب مبارزه با اراذل و اوباش، بدحجابی، بازرسی فروشگاههای لباس زنانه، آریشگاههای مردانه،عکاسیها، خانههای افراد مجرد و جمع آوری آنتنهای ماهواره، پیش رفتند. یگانهای ویژه در شکل و شمایلی که بر قدرت پلیس تاکید داشتند کارناوالی از دستگیری اراذل و اوباش محلههای جنوب شهر تهران را به نمایش گذاشتند. آنها را پس از دستگیری در محله ها می گرداندند، آفتابه بر گردنشان می آویختند، آن ها را می زدند، روی زمین می کشیدند و رویشان راه میرفتند. این صحنهها از تلویزیون رسمی ایران پخش شدند. به موازات این برخوردها گشتهایی با عنوان گشت ارشاد، وظیفهی مبارزه با بدحجابی را به عهده گرفتند. کوتاه یا تنگ بودن مانتو، عقب رفتن روسری از روی موها، کوتاه بودن آستین مانتو یا پاچهی شلوار و در انتها پوشیدن چکمههای بلند به عنوان جرم تعریف شدند. پلیس گشت ارشاد با زنانی که این موارد را رعایت نمی کردند برخورد می کرد. در بهترین حالت ماجرا به تذکر ختم می شد، اما بسیاری نیز بازداشت می شدند.
پایتخت دکترین دولت نهم
سرچشمهی «آشکار» این برخوردها کجا بود؟ آیا این برخوردها تنها سلیقهی محمود احمدی نژاد و یاران نظامیاش بود که در حین رقابتهای انتخاباتی میگفت: مشکل ما موی سر جوانان نیست و مردم در انتخاب پوشش آزاد هستند؟
تئوریهای رفتارهای تهاجمی دولت در داخل و خارج از کشور از کجا میآمد؟ بیت رهبری؟ آیت الله مصباح یزدی؟ یا حلقهای فکری مرکب از مجتبی ثمره هاشمی، اسفندیار رحیم مشایی، غلامحسین الهام و احمدی نژاد؟ بگذارید با جایی دور از ذهن و تقریبا ناآشنا آغاز کنیم. جایی به نام: «مرکز بررسیهای دکترینال امنیت بدون مرز»(2). جایی که شاید با چند واسطه ما را به آقای «سایه» نزدیک کند.
این مرکز البته چندبار هم تغییر نام داده است. از «اندیشکدهی اعتلای فرهنگی» به «اندیشکدهی یقین» و یا به «مرکز برسیهای دکترینال» اما همان نام نخستین بر روی این مرکز ماند و تغییر نامها کمکی به حذف این نام نکرد. این مرکز سال 1380 به وسیلهی دکترحسن عباسی(3) راهاندازی شد. جایی که میگویند به عنوان یک ضرابخانه برای اردوگاه اصولگرایان و همچنین دولت نهم واژهای تازه ضرب میکرد و به تولید ادبیات سیاسی، تئوریهای سیاسی و دکترینی تازه میپرداخت. واژهایی چون «انقلاب مخملی»، «براندازی نرم» و «جنگ نرم» نیز از دل همین مرکز تبلیغ میشدند.
مدیر این مجموعه دکترحسن عباسی است و چنان که در زندگینامهی مختصرش آمده استاد دانشگاهی 44 ساله و اهل تهران است که دکترای امنیت ملی با گرایش علوم استراتژیک را در انگلیس گذرانده است و 31 جلد تالیف در حوزه علوم استراتژیک دارد.
اگر به سایت «مرکز بررسیهای دکترینال امنیت بدون مرز» مراجعه کنید چیزی دستگیرتان نخواهد شد. با سایتی مواجه میشوید که حتی در آن معرفی گردانندگان و مرکز نیز وجود ندارد و گویی تازه آغاز به کار کرده و هنوز بخش هایی از سایت کامل نشده است. اما برخلاف سایت، مرکز واقعی به هیچ وجه اینقدر خالی نیست.
این مرکز که به عنوان یک مرکز تحقیقاتی خصوصی شناخته میشود در یک کلام به وجود آمده است تا در مقابل تهدیدهای خارجی و داخلی، تئوری ها و دکترین استراتژیکی جمهوری اسلامی را برای یک چشم انداز 100 ساله طراحی کند. چیزی شبیه سند چشم انداز توسعه ی ایران.
اما ضرورت حضور این مرکز با وجود «قانون» و نهادی های قانونی چیست؟ گردانندگان آن در سایت خود نیز هیچ توضیحی در این باره ندادهاند و متاسفانه برای آشنایی بیشتر با این مرکز نیز منبع معتبری وجود ندارد. تنها توضیحی که دربارهی اهداف کاری این نهاد میتوان یافت، نوشتهای است که در دانشنامه ویکیپدیای فارسی آمده است و از نوع نگارش آن و اطلاعات جزئی که ارائه شده میتوان حدس زد از سوی افراد نزدیک به آنها نوشته شده است. در متن ویکیپدیا در مورد ضرورت راهاندازی “مرکز بررسیهای دکترینال بدون مرز” آمده است: « در نظام تصمیم سازی، قوانین یک کشور برای چاره یابی کفایت نمیکند. به همین دلیل، از آنجا که حوزه فعالیت عمده مراکز مطالعات استراتژیک در ایران، تحقیقات «پسا قانون» است، ضرورت انجام بررسیهای دکترینال بسیار چشمگیر مینمود. بررسیهای دکترینال، مطالعات استراتژیک «پیشا قانون»، «ورا قانونی»، و «فرا قانونی» است.»
و همچنین دربارهی اهداف کاری آن نوشته شده: «این مرکز در سه بخش عمده، هدفگذاری تحقیقاتی دارد:
۱- تبیین دکترینهای کلاسیک در دو حوزهٔ «حق» و «باطل» در سه سطح: ایرانی (ملی – در تاریخ ایران). اسلامی (تاریخ اسلام – تاریخ تشیع). جهانی (در طول تاریخ ملل و اقوام).
۲- آینده شناسی با طول گامهای ۲۵، ۵۰، ۷۵ و ۱۰۰ ساله.
۳- امنیت بدون مرز در منازعهٔ حق و باطل، با توجه به روند جهانی شدن، در سرفصلهای فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، نظامی و اجتماعی.»
تبخیر یک دکترین در ایران و جهان
احسان سلطانی، افسر اطلاعات سپاه که او نیز همچون فرماندهاش سردار محمدرضا مدحی ایران را ترک کرده است، میگوید: «این مرکز به وسیله ی برخی از افراد نخبه و کسانی که در وزارت اطلاعات یا سپاه فعالیت می کنند یا از این نهادها تصفیه شده بودند اداره می شود و در انجام بخشی از پروژه ها دانشجویان نخبه و قابل اعتماد را نیز به کار میگیرند. حاصل پروژههای تحقیقاتی این مرکز نیز در قالب قراردادهای یک مرکز تحقیقاتی و پژوهشی خصوصی به دولت فروخته می شود.
یکی دیگر از تئوریسینهای شاخص این مرکز به غیر از دکتر حسن عباسی، حسن رحیم پورازغندی است؛ نظریهپرداز اصولگرایی که از قضا سال 1380 و در آغاز دومین دورهی ریاست جمهوری خاتمی به عضویت شورای عالی انقلاب فرهنگی درآمد. او صاحب چهار تالیف دینی و بیش از 10 مقاله سیاسی-دینی است. هر دوی آنها در سخنرانیهایشان به صراحت از احمدینژاد دفاع میکنند و اصلاحطلبان را دستنشاندهی عوامل بیگانه میدانند.
سلطانی میگوید: «دکترین و سیاست تهاجمی و کنشی دولت احمدی نژاد در خارج از کشور و در داخل، طراحی شدهی همین مرکز بود. دکترینی با نام دکترین «دست دراز». بر این اساس جمهوری اسلامی به جای آن که در نبردهای سیاسی با غرب، آرایشی دفاعی، واکنشی و منفعلانه را برگزیند آرایشی «کنشی»، «ضربهی اولی» و «تهاجمی» خواهد داشت.»
تبخیر (4) و نمود این دکترین در کلام و رفتار محمود احمدینژاد به صورت شعارهایی چون نفی هلوکاست و محو اسرائیل از روی نقشهی زمین بروز یافت و با تقویت سپاه قدس در کشورهایی چون یمن و ونزوئلا یا تقویت حزب الله لبنان شکل عملی پیدا کرد.
مشابهت میان بحثهای حسن عباسی «در مورد حكومت نرم و دكترين اقدام نامتقارن در جهاد نرم» و تاکید سردار عزیز جعفری بر سازماندهی و برنامهریزی برای نیروها براساس «نبردهاي نامتقارن و جنگهاي نامنظم» اتفاقی نبود.
در داخل کشور نیز طرحهای ارتقای امنیت اجتماعی و برخوردهای پلیسی با پدیدههای اجتماعی تبخیر و نشانهای از همین دکترین بود. این دکترین در یک کلام معتقد بود به جای «درمان» باید «پیشگیری» کرد. به جای آن که اجازه بدهیم در معرض تهاجم سیاسی، فرهنگی و... قرار بگیریم باید از هرگونه تهاجمی جلوگیری کنیم و در این مسیر راهی جز این نداریم که مواضعی پیشگیرانه، کنشی و تهاجمی انتخاب کنیم.
اما این دکترین تنها از دل سلیقهها و باورهای سیاسی گردانندگان «مرکز بررسیهای دکترینال امنیت بدون مرز» بیرون نیامده نبود؛ بلکه سرچشمهای مذهبی داشت. هر یک از تئوریها و نسخههای استراتژیکی که در این مرکز برای سیاست داخلی و خارجی ایران پیچیده میشد از دل قرآن یا نهج البلاغه و متون اسلامی استخراج میشد.
اما این استخراج تنها در چهار دیواری «مرکز بررسیهای دکترینال امنتیت بدون مرز» اتفاق نمیافتاد. برای ورود به جایی که پشتوانه های دینی این دکترین ها طراحی می شد باید به دو نشانی رفت. نشانی نخست شهر قم، خیابان صفائیه، کوچه 25، ساختمان «پژوهشکدهی مهدویت»(5) است. نام دیگر پژوهشکدهی مهدویت «موسسهی آینده روشن» است. احسان سلطانی جزو کسانی است که حلقهی فکری این موسسه را به نزدیکی با عقاید انجمن حجتیه متهم می داند.
اما این نشانی نخست بود. نشانی دومی نیز وجود دارد. جایی که طیف های مخالف ادعا می کنند حکم «رم» را دارد و تمامی راهها به آن جا ختم می شود. اما «رم» نیست و در همان «قم» است. جایی که آقای «سایه» می گوید: «جهاد درى است از درهاى بهشت، كه خداوند آن را به روى اولياء خاصّ خود گشوده، جهاد جامه پرهيزگارى، زره استوار، و سپر مطمئن خداست... بدانيد كه من شب و روز و نهان و آشكار، شما را به جنگ اين قوم دعوت كردم، به شما گفتم كه با اينان بجنگيد پيش از اينكه با شما بجنگند، به خدا قسم هيچ ملّتى در خانه اش مورد حمله قرار نگرفت مگر اينكه ذليل شد. اما شما مسئوليت جهاد را به يكديگر حواله كرديد و به يارى يكديگر برنخاستيد تا دشمن از هر سو بر شما تاخت، و شهرها را از دست شما گرفت. اين مرد غامدى است كه لشكرش به شهر «انبار» وارد شد، حسّان بن حسّان بكرى را كشت، و مرزبانان شما را از جاىخود راند. به من خبر رسيده مهاجمى از آنان بر زن مسلمان و زنِ در پناه اسلام تاخته و خلخال و دستنبد و گردنبند و گوشواره او را به يغما برده، در حالى كه يك نفر از آنها زخمى نشده. و احدى از آنان به قتل نرسيده...»
و این خطبهی 27 نهج البلاغه است که آقای «سایه» آن را ضمیمهی 5 آیهی (سوره توبه-آیه 14، سوره انفال- آیه 39، سوره بقره- آیه193 و 251، سوره حج- آیه 40 ) قرآن میکند و حکم شرعی دکترین یا سیاست تهاجمی دولت نهم در سیاست داخلی و خارجی صادر میشود.
اما انگار ماجرا به این جا هم ختم نمی شود. ماجرا دقیقا از اینجا آغاز میشود. درست از جایی که آقای «سایه» در نیمهی دوم دههی 70 برای عمل جراحی پیشپا افتادهای مثل بیماری هموروئید به لندن مراجعه میکند. پایتخت کشوری که در تاریخ سیاسی ما با نام «دایی جان ناپلئون» و «توهم جمعی» ایرانیان از نقش انگلیس در سرنوشت سیاسی ایران گره خورده است.
پانویسها:
1- محمدرضا مدحی با نام سیدرضا حسینی تا پیش از 19 بهمن ماه 1386 مسئولیتها و پستهای امنیتی کلیدی و حساسی در ایران داشت. او 47 سال دارد. از آغاز جنگ به عنوان نیروی رسمی سپاه در سمتهای مختلف، فرماندهی یگانهای نظامی را به عهده داشت. در سال 1369 مسئول واحد کشف جرایم ادارهی اطلاعات سپاه شد. سال 1370 مدتی مشاور عالی سیاسی امنیتی وزیر اطلاعات وقت بود. در همان سال در حکمی به صورت غیررسمی عضو گروه کارشناسان دفتر بازرسی بیت رهبری میشود. سال 1371 در کمیته ویژه تخصصی وزارت اطلاعات و اداره اطلاعات سپاه ماموریت پیدا میکند تا در رسیدگی به روند پروندههای حاد امنیتی از خلط ماموریت سازمانهای امنتی-اطلاعاتی مختلف کشور جلوگیری کند. همان سال به عنوان مشاور کمیسیون تحقیق و بررسی مجلس خبرگان حکم میگیرد. خودش میگوید فعالیتهای موقتی بسیاری در سرویسهای اطلاعاتی «وزارت اطلاعات» و «سپاه» به صورت شناور داشته است؛ همچون مسئولیت رسیدگی به جرایم داخلی سازمان حفاظت سپاه. وی بعدها طرح تشکیل اداره ۳۱۳ بیت رهبری را مطرح میکند و پس از تایید آیتالله خامنهای به عنوان کارشناس ویژه این دفتر کار خود را آغاز میکند. کار این اداره کار بررسی و کشف نقاط ضعف نظام و تقویت آن تعریف شده است که با عنوان «کمیتهی تقویت و جلوگیری از تضعیف نظام» شناخته میشود.بهگفتهی خودش رسیدگی به 38 پروندهی ملی را در دستور کار داشته که پروندهی قتلهای زنجیرهای دههی هفتاد یکی از آنهاست. او در جریان تحقیق و تفحص از مفاسد قوهی قضاییه با ادارهی اطلاعات قوهی قضاییه درگیر شد و به مدت 45 روز او را بازداشت کردند. او میگوید پیگیری و مستندسازی فساد مسئولان قوهی قضاییه باعث شد تا باند الیاس محمودی –رییس ادارهی اطلاعات قوهی قضاییه- علیه او پروندهسازی کنند و به تیرهسازی روابط او با مسئولان نظام بپردازند. در نهایت این درگیریها موجب خروج او از کشور میشود. او را در این لینکها بیشتر می توانید بشناسید::« یک»، «دو»، «سه»، «چهار»، «شش».
2- «مرکز بررسیهای دکترینال امنیت بدون مرز» یا «اندیشکدهی یقین» تنها در: «اینجا»
3- دکترحسن عباسی: «یک»، «دو»، «سه»، «چهار»، «پنج»، «شش»، «هفت»، «هشت»، «نه»
4- این جا مراد از تبخیر، از بین رفتن یا نابود شدن نیست. بلکه دارای معنایی معادل «نشانه»، «نمود» و «علامت» است. این واژه در ادبیات نیروهای اطلاعاتی اصطلاحی است که به «نمود»، یا «نشانه» و «علامتی» از اتفاق یا تصمیمی اطلاق میشود که علنی و آشکار نیست و تلاش بر آن است که همچنان پنهان بماند؛ اما «نشانهها» و «علامتهایی» در جامعه، نهادها، یا صحبتهای متولیان امور میبینیم که بر وجود آن موضوع پنهان دلالت دارند. درست مثل بخار آب. منبع جوشیدن آب را نمیبینیم، از آن چه در حال جوشیدن است نیز بیخبریم؛ اما بخاری که در فضا میبینیم بر وجود آن دلالت میکند.
5- سایتهای وابسته به پژوهشکدهی مهدویت: «یک»، «دو».
5- سایتهای وابسته به پژوهشکدهی مهدویت: «یک»، «دو».
0 نظرات:
Post a Comment