بریدن سر هزاران ایرانی برای ولی فقیه، به بهانه‌ی دفاع از محمد نوری‌زاد

Saturday, December 18, 2010

جناب آقای حجت‌الاسلام زائری، هفته‌ی گذشته یادداشتی با عنوان «گور بابای شرایط و ملاحظات» برای دفاع و حمایت از محمد نوری‌زاد نوشتید. در این یادداشت از تکلیف شخصی و شرعی خود در برابر محمد نوری‌زاد گفتید و «سکوت» را جایز ندانستید.
اگر چه «سکوت» حق همه‌ی آدم‌هاست و ملاحظات بسیاری می‌تواند در آن باشد که ما از آن بی‌خبریم اما وقتی شما بنیان یادداشت خود را بر شکستن سکوت به عنوان «تکلیفِ» شرعی و اخلاقی گذاشته‌اید و برای شکستن این سکوت آن را «خطایی» تعریف کرده‌اید که دیگران مرتکب شده‌اند و شما نمی‌خواهید روح‌تان آلوده‌ی آن شود خود را در معرض داوری‌های از جنس متن خودتان قرار می‌دهید. این نخستین مبنای نقدِ ظاهرِ یادداشت شماست؛ اما من فکر می‌کنم یادداشت شما ورای «تکلیفِ» شکستنِ سکوت، حامل پیام و اهدافی است که آن را با نیتِ ظاهری متن بسیار در ستیز می‌بینم. از این رو دیگر مبنایِ نقد و تحلیلِ این نوشتار، بر مواضعی است که شما در قبال «جنبش اعتراضی مردم ایران» و «ولایت مطلقه‌ی فقیه» اختیار کرده‌اید.
با وجود احترامی که برای شما قائلم امروز خطرِ نگاه و متنِ به ظاهر آزادی‌خواهانه‌یِ شما را از دولتِ کودتا و ولی فقیه برای آینده‌ی ایران و هم‌وطنانمان خطرناک‌تر می‌بینم و همکاران روزنامه‌نگارم را به بازخوانی و تحلیل این یادداشت «مشکوک» دعوت می‌کنم.
دلایل رسیدن به چنین تحلیلی از یادداشت شما در ذهن من به این ترتیب فهرست شده است:
1-      به بهانه‌ی دفاع از محمد نوری‌زاد (که به او لقب حُر جنبش سبز می‌دهند) و اعتراض به شکنجه‌ی او، پای عملکرد بنیانگذار انقلاب و ولایتِ مطلقه‌یِ فقیه مُهرِ استاندارد زده‌اید؛ ولایت فقیهی که طیف قابل توجهی از مردم ایران، هر یک از آن‌ها را (البته با تفاوت‌هایی) به عنوان آمران جنایت می‌شناسند. نوشته‌اید: «سكوت كردم چون معتقد بودم و هستم كه اساس نظام و انقلاب از هزار هزار نوري زاد مهم تر است . سكوت كردم چون معتقد بودم و هستم كه پاسداري از كيان ولايت فقيه مهم تر از حفظ جان هزار هزار نوري زاد است و چون معتقد بودم و هستم كه بايد همه – از جمله خود و فرزندانم - را فدايي ارزش هايي بدانم كه عزيزترين بندگان خدا براي اقامه و حفظش جان داده اند.»
چشم‌تان را به روی تمامی خشونت‌ها و بی‌عدالتی‌های حاکمیت بسته‌اید و آن را تأیید می‌کنید که از رفتار با یک زندانی فقط انتقاد کنید؟ آن هم زندانی خاصی که دفاع از او پیش از هر چیز نوعی عضویت در اردوگاه اصولگرایان را پیشاپیش در خود مکتوم دارد؟
2-      نوشته‌اید: «براي من اين سخت است كه ببينم كساني كه ناتواني و كوتاهي شان بعد از ۱۸ تير ۷۸ باعث شد تا فتنه ۸۸ رخ دهد...»
تکلیف قتل ده‌ها انسان بی‌گناه در خیابان‌های تهران را یک جا با کلمه‌ی «فتنه» روشن می‌کنید که از نفس کشیدن یک زندانی دفاع کنید؟ بعید می‌دانم محمد نوری‌زاد هم متوجه این دفاع خطرناک و استفاده‌ی ابزاری شما از نام و وضعیتش نشده باشد.
خیلی زحمت کشیده‌اید و جنبش آزادی‌خواهی مردمِ ایران را هم به سلامتی «فتنه» نامگذاری کردید، ده‌ها بار در متن‌تان التزام و اعتقاد و باور و ایمان قلبی و فکری و زبانی‌تان را هم به آقای ولی فقیهِ مملکت اعلام کرده‌اید. در هر پاراگراف لازم دیده‌اید بارها خطِ خودتان را از به اصطلاح «فتنه‌گران» یا همان مردم شریف ایران جدا کنید و بر عضویت مادام‌العمرِ خود در باشگاهِ سیاسی-مذهبی «ولایت» تاکید کنید تا بلکه مجوز یک جمله نقد پاستوریزه را بخرید؟ آن هم نقدهایی از این دست؟ : «ضربه اي كه محمد نوري زاد به انقلاب و جمهوري اسلامي زده بيشتر است يا ضربه اي كه برخي مدعيان ولايت مداري دارند با عملكرد ناشيانه و خطرناك خود به نظام مي زنند و هر روز به بهانه غربال شدن و پالايش و تصفيه غيرخودي ها دايره وفاداران به نظام را تنگ تر مي كنند و تعريف والاي جمهوري اسلامي و نظام عظيم ولايت فقيه را در قد و قواره كوچك خود محدود مي سازند.»
شما دارید تلاش می‌کنید خط رهبری را از دولت کودتا جدا کنید تا به این ترتیب بتوانید از خشونت‌ علیه نوری‌زاد انتقاد کنید. این‌جا پای مواضع اپوزیسیون، اصلاح‌طلبان و مردمی که به خیابان‌ها آمدند و شعار دادند: «سیدعلی پینوشه! ایران شیلی نمی‌شه!» را در جدا نبودن خط رهبری از دولت کودتا و یکی بودنشان به میان نمی‌کشم؛ فقط شما را ارجاع می‌دهم به نامه‌های آقای نوری‌زادکه اتفاقا در طبقه‌بندی‌های ولایت‌محوری دسته‌بندی می‌شود و بالاخره آن‌قدری ایشان را ولایت‌مند می‌دانید که با این درجه از التزامِ تمام عیاری که به رهبری دارید حاضر شده‌اید برایشان قلم‌رنجه کنید و مُهر سکوت بشکنید. ایشان هم در نامه‌های‌شان آقای خامنه‌ای را به توبه و عذرخواهی از مردم دعوت می‌کند و از ایشان می‌خواهد از دولت کودتا و همان‌ها که اکنون شما عملکرد‌شان را به ضرر ولایت می‌دانید فاصله بگیرند.
گویا شما پیش از آن که نگران محمد نوری‌زاد باشید دغدغه‌ی دفاع از «آقا» و جدا کردن خط ایشان از دولت کودتا را دارید. چیزی که آقای خامنه‌ای هم اتفاقا به تازگی سناریوی آن را از آب‌نمک درآورده‌اند و کلید زده‌اند.

3-      نوشته‌اید: «من اكنون از اصل قصه محمد نوري زاد نمي نويسم و اين كه وقتي ما كسي را به اتهام انتقاد و نامه نگاري به رهبر انقلاب بازداشت كنيم – ادعاي رسمي و حقوقي را كار ندارم بلكه از تلقي و باور عمومي حرف مي زنم – چه باور و ذهنيتي را در باره نظام داريم تقويت مي كنيم و از مضامين نوشته ها و گفته هايش نيز نمي گويم - كه هرچند با اكثر آنها مشكل داشته و دارم»
مواضع آقای نوری‌زاد را هم قبول ندارید. به ایشان اشکال را هم وارد می دانید. قبلا هم ایشان را نصیحت و نقد کرده‌اید. بر سر جرمشان به لحاظ حقوقی هم هیچ بحثی ندارید. پس کلا با چه چیز مشکل دارید؟ نگران ساعات هواخوری ایشان در زندان یا تنگی سلولشان هستید؟ خب خسته نباشید. واقعا خیلی زحمت کشیدید. جنبش سبز هرگز این ریسکِ بزرگ و این تهور و شجاعت شما را از یاد نخواهد برد. شجاعتی که پیش از هر چیز در آن بلافاصله مسائل شخصی خودتان را گذاشتید توی ویترین و گویا نوک پیکان پنبه‌ای نقدتان هم فقط متوجه کسانی است که نقد کردن از آن‌ها نه هزینه‌ای دارد و نه کاسه و کوزه‌ی شما را به هم می‌ریزد‌؛ بلکه به محبوبیت شما در دل «آقا» بیشتر کمک می کند.
آیا این ولایت فقیهی که شما پیشاپیش دست در کیسه‌ی خلیفه‌ی پروردگار کرده‌اید و هزار هزار ایرانی را هم برای‌شان قربانی می‌کنید همان ولایت فقیهی نیستند که قربانیان خشونت‌ها در زندان از جمله آقای نوری‌زاد بارها به ایشان نامه‌نوشته‌اند و هیچ پاسخی نگرفته‌اند؟ آیا این ظلمی که امروز شما مدعی اعتراض به آن هستید در دستگاه قدرت همین ولایت فقیهی که به گمان شما شایستگی فدا شدن هزار هزار نوری زاد را هم دارد اتفاق نیفتاده است؟ آیا ایشان بی‌خبرند از آن‌چه بر زندانیان می‌رود؟ اگر با خبرند و مانع از این ظلم نمی‌شوند که خود شریکِ شکنجه‌گرانند و اگر هم آن‌قدر بی‌خبرند که شما باید از راه دور و آن هم لبنان خودتان را به زحمت بیندازید و به این موضوع اشاره کنید که دیگر صلاحیت رهبری کشور را ندارند.
   
4-      متن شما معنای نه چندان غیرمستقیمی هم دارد که نیازی نیست برای درک آن کسی به اندازه‌ی من بدبین و تنگ نظر باشد تا متوجه شود که آقای زائری دارند رزومه ی کاری، تحصیلاتی و سوابق خدمتی خود را به انضمام درجه‌ی تعهد و پایبندی به ولایت مطلقه‌ی فقیه را غیرمستقیم خدمت «آقا» می‌فرستند تا «آقا» ببیند ایشان فردی هستند با این مشخصات: روحانی، تا مغز استخوان خودی و عضو دائمی باشگاه ولایت، معتقد به فتنه بودنِ جنبش اعتراضی مردم ایران، دارای تحصیلات عالیه، درصورت لزوم همفکر و همسو با دولت محمود احمدی‌نژاد، مدافع و موید سیاست خارجی ایران در کشورهایی چون لبنان، نگران مصلحت نظام، دلیر، در آستانه‌ی دفاع از رساله‌ی دکترا، آماده‌ی ترمیم هرگونه شکاف و سوراخ در کشتی نظام و آن گوشه کنارها هم معترض به رفتار با محمد نوری‌زاد.
5-      طوری از این انتقاد و اعتراض پاستوریزه‌ وارونه‌ای که خرواری از آن به حمایت از نظام و ارزنی هم به نقد اختصاص یافته حرف می‌زنید که گویی رفته‌اید روی میدان مین و خودتان را یک تنه با کل جریان قدرت در ایران درگیر کرده‌اید. از کسانی هم که پیشاپیش ممکن است غباری از گرد و خاک آزادی خواهانه‌ی شما بر خاطرشان بنشیند تک تک نام برده‌اید و تلویحا اعلام کرده‌اید که در حین نگارش به یادشان بوده‌اید و بدانند که شما آن‌ها را هم ملاحظه کرده‌اید و اجازه‌ای ضمنی از تک تک‌شان گویی گرفته‌اید برای این گرد و خاکِ بس آزادی خواهانه. از حسین شریعتمداری گرفته تا آقای وحید و... .  البته به این ترتیب فهرستی هم از یاران درجه‌ی یکِ ولی فقیه ارائه کرده‌اید و به رفاقت خود با آن‌ها هم اشاره کرده‌اید که این هم خالی از ملاحظه نبوده است.
بارها یادداشت شما را خواندم و متوجه نشدم در متنی که سراپای آن دفاع تمام عیار از ولایت فقیه، ماشین سرکوب و رد جنبش سبز است چرا این‌قدر اصرار دارید نشان دهید خطر و رسیک بزرگی کرده‌اید؟ ممکن است بفرمایید کجای یادداشت شما به این همه تبلیغ نیاز دارد؟ چنین یادداشتی نه تنها عبور از هیچ خط قرمزی نیست بلکه در شرایط فعلی نزد اهالی بیت و «آقا» جایزه هم دارد.

سوابق شکستن سکوت در شخصیت آقای زائری
بگذارید قدری هم به سوابق ارتباط من و خودتان اشاره کنم تا بدانید شما را فقط از طریق یادداشت اخیرتان نمی‌شناسم و نه تنها با شما هیچ دشمنی و عنادی ندارم بلکه پیش از این در دو تجربه‌ی کاری، در حلقه‌هایی از همکاری حرفه‌ای و بسیار دوستانه به صورت غیرمستقیم با یک‌دیگر همکار بوده‌ایم. آن روزهایی که شما به شدت درگیر راه‌اندازی همشهری محله بودید و هفته‌ای نبود که به «کتاب هفته» سر نزنید و با سیدفرید قاسمی و دکتر یونس شکرخواه (که از نازنین‌ترین‌های رسانه و استاد و راهنمای من در کار و زندگی بوده‌اند و بزرگ‌ترین افتخارم پنج سال شاگردی نزد آن‌هاست) گپ می‌زدید، گاهی در همان راهروی کوچک ساختمان ابتدای خیابان «جم» سلام و کلامی هر چند کوتاه با هم داشتیم و در صحبت‌های اولیه با آقای دکتر احمد توکلیِ عزیز هم قرار بود من به عنوان یکی از سردبیران مناطق در خدمت شما باشم که سعادت نشد.
فارغ از حلقه‌های عزیزی که ما را به هم وصل می‌کردند در ایامی که شما سردبیر روزنامه‌ی همشهری بودید من هم یکی از گزارش‌گران ویژه‌نامه‌ی ایرانشهر (بخشی از صفحات لایی روزنامه‌ی همشهری که اکنون چند سالی از پایان عمر آن می‌گذرد) بودم. همان تیمی که وقتی هواپیمای سی‌130 سقوط کرد، به یاد قربانیان که همه از همکاران و هم‌صنفان ما بودند ویژه‌نامه‌ی «سقوط» را منتشر کردیم.
تجربه‌ای تلخ و مشترک که در آن، همسر زنده‌یاد "کربلایی احمد" (عکاس روزنامه‌ی همشهری) و مادرش در طبقه‌ی همکف چنان شیونی می‌کردند و جیغی می‌زدند که تمام روزنامه را به گریه انداختند. یادتان هست بی عبا و عمامه و سرآسیمه شما هم ‌دویدید سمت‌شان؟ و لابد یادتان هست که همان شب یا فردایش یادداشت کوتاهی در بخش سرمقاله روزنامه نوشتید و اعلام کردید در صورتی که دولت در مورد سقوط هواپیمای عکاسان و خبرنگاران حقایق را در اختیار افکار عمومی قرار ندهد، روزنامه‌ی همشهری مستندات و مدارکی که از ماجرای سقوط این هواپیما دارد منتشر خواهد کرد؟ و فردای انتشار این یادداشت، محسنیِ اژه‌ای شما را احضار کرد و شما هم نه تنها دیگر از مستندات و مدارک حرفی نزدید بلکه از ما هم خواستید کنار بکشیم و بگذاریم پییگری ماجرا در قالب اخبار معمول روز و در گروه خبری خاص خود (حوادث) پیگیری شود.
لابد ماجرای آن فایل صوتیِ مصاحبه‌ی خبرنگارِ یکی از خبرگزاری‌ها با خلبان نخست (که حاضر به پرواز نشده بود) را هم به یاد دارید؟ مصاحبه‌ای که هرگز منتشر نشد.
تجربه‌های مشترک و غیرمستقیم دیگری هم بوده که ما را اگرچه با فاصله اما به هم وصل می‌کرده که ضرورتی برای گفتن از آن‌ها در این مجال نیست. تنها خواستم با یادآوری ماجرای سقوط هواپیمای خبرنگاران و عکاسان، ذهن مبارک را برگردانم به آن دوران و از شما بپرسم شما که احیانا این ملائكِ مقربين که جلوي‌تان صف مي‌كشند و صد پرده از شب اول قبر گرفته تا مواجهه با شهدا و امام را نشان‌تان مي‌دهند تا به حال به شما در مورد شکستن سکوت درباره‌ی ماجرای سقوط آن هواپیما و همکارانمان چیزی نگفته‌اند؟
احیانا این ملائکِ مقربین و فرشته‌هایی که با هم اختلاط دارید از شما که یک‌پا «گور بابای ملاحظات و شرایط!» هستید نپرسیده‌اند چرا در مورد کشته شدن 67 تن از همکاران‌مان نگفتید «گور بابای ملاحظات!» و سکوت کردید؟ چون هزار هزار جوان این مملکت فدای یک تار موی «آقا»؟ در آن شرایط و در پیوندِ سیاسی-رسانه‌ای با آقای قالیباف، به سکوت رسیدید و عاقبت و آخرتِ خودتان را خیلی وسطِ دست و پا‌نمی دیدید حالا چه‌طور شده که شکنجه‌ی محمد نوری‌زاد شما را واداشته نه تیغِ نقد و اعتراض، بلکه سوهانِ ناخن از جیب‌تان بیرون بکشید؟
با این حال هنوز هم فکر می‌کنم شما به عنوان یک انسان، حق دارید از حقِ «سکوت» برخوردار باشید و کسی هم شما را ملامت نکند؛ اما وقتی پای شکستن قواعد سکوت و ملائک و فرشته‌ها را وسط می‌کشید آن وقت باید به دیگران حق بدهید که آن‌ها هم از شما سوال کنند.

گور بابای باقی شهدا و قربانیان جنبش اعتراضی مردم ایران
تاریخ مطبوعات و اهالی‌اش پیش از آن که سرشار از اطلاع‌رسانی و افشای حقیقت باشند سرشار از سکوت بوده‌اند و مصلحت‌اندیشی. آیا عبور خودروی نیروی انتظامی از روی شهروندان در ظهر عاشورای پارسال شما را وانداشت بگویید «گور بابای ملاحظات»؟ آیا در این یک سال و اندی سرکوب و کشتار و قتلِ شهروندان، سوژه برای رسیدن به «گور بابای ملاحظات» کم بود؟ مرگ سهراب، اشکان، ندا، ترانه، محسن روح‌الامینی و ده‌ها تن دیگر از جوانان هم‌وطن ما، شما را به مرز «گور بابای ملاحظات» نرساند؟ صحنه‌ی ضرب و شتم وحشیانه‌ی دختران و پسران و زنان و مردان ایرانی در خیابان‌های شهر به دست چماقداران و نیروهای امنیتیِ ولایت فقیه، شما را در مورد به خطر افتادن پایه‌های نظام ولایی هشدار نداد و حالا از شرایط محمد نوری‌زاد یک‌باره نگران پایه‌های نظام ولایی شدید؟
حالا یک‌باره بر سرِ شکنجه‌ی محمد نوری‌زاد، صبر و قرار از کف داده‌اید؟ مگر فقط محمد نوری‌زاد شکنجه شد؟
چرا برای حمزه کرمی یا احمد زیدآبادی که کثیف‌ترین و شنیع‌ترین رفتارها با آن‌ها صورت گرفت قرار از کف نمی‌دهید؟ صرفه‌ی سیاسی ندارد؟ شکار خوبی نیستند؟ به لحاظ سمبلیک گزینه‌هایی خوبی برای ظاهر شدن در لباس منتقد و مرمت‌گر سوراخ کشتی نظام نیستند؟

بیعت کتبی غیرمستقیم با قاتلان کلاسیکِ * مردم
آن چه شما نوشته‌اید را یا باید حاصل محاسبات سیاسی و آینده‌نگری‌هایی فرض کرد که قرار است در آینده اتفاق بیفتد و یا حاصل صبر و قرار از کف دادن شما. متاسفانه هرچه متن شما را زیر و رو می‌کنم تناقض‌ها و حفره‌هایِ عمیقِ بیشتری می بینم که مرا اول و آخر به یک نتیجه و احتمال می‌رساند:
آقای خامنه‌ای و آقای احمدی‌نژاد ضمن تأییدِ کامل و پشتیبانی تمام عیار از یک‌دیگر، هر یک سناریویی علیه دیگری و برای روز مبادا دارند که هر دو هم از مضمون آن به خوبی آگاه هستند. آقای خامنه‌ای برای بِزنگاهی که ممکن است هزینه‌ی حمایت از دولت کودتا و محمود احمدی‌نژاد به غرق شدنِ کشتیِ نظامِ سلطانیِ ایشان منتهی شود در حال ساختن اپوزیسیونی قابل اعتماد از اصولگرایانِ صددرصد وفادار به خویش است و از حضور آن‌ها استقبال می‌کند.
آقای احمدی‌نژاد هم تمام تلاش خود را به کار بسته تا ضمن جلوگیری از قدرت‌یابیِ اپوزیسیونِ حکومتیِ جدید( که تنها راه حفظ و بقای نظام سلطانیِ ولی فقیه است) از طریق اسفندیار رحیم مشایی (مشاور و راهنمای فکری احمدی‌نژاد) آهسته و پیوسته بر طبلِ مواضع ملی‌گرایی و مواضعی که مردم معترض ایران بیشتر می‌پسندند بکوبد تا در صورت لزوم به عنوان اپوزیسیونی مردم پسند، جمهوری اسلامی را حتی با حذف روحانیت، سکانداری کنند.
در سناریوی آقای خامنه‌ای برای یافتنِ اپوزیسیونِ وفادار، اتفاقا به افرادی با مشخصاتی که شما در رزومه‌ی سیاسی-شخصتی خود یا همان «گور بابای ملاحظات!» صادر فرمودید نیاز بسیاری وجود دارد. نیز افرادی چون محمدباقر قالیباف،  محسن رضایی و دیگر مخالفانِ دولت کودتا که ارتباط‌شان با مجتبی خامنه‌ای و رهبری هم رابطه‌ی خوبی ست و التزام علمی و فکری‌شان هم به ولایت مطلقه‌ی فقیه بر کسی پوشیده نیست در حال حاضر در بیت «آقا» وجودشان بسیار غنیمت است.
با این مقدمه تصور می‌کنم یادداشت شما یک «رزومه‌ی سیاسی-شخصیتی» یا «بیعتِ کتبیِ پنهان» است که پیش از آن که دغدغه‌ی دفاع از محمد نوری‌زاد را داشته باشد بر آن است تا وفاداری شما را به باشگاه «ولایت» ثابت کند.
اما حتی در این رزومه یا بیعت کتبیِ پنهان آن‌قدر محوِ طرح شرایط خودتان به بهانه‌ی آقای نوری‌زاد بوده‌اید که نوری‌زاد را به حاشیه رانده‌اید و نوشته را با ماجرای خودتان در خانه‌ی روزنامه‌نگاران جوان (که البته قابل احترام است) شروع کرده‌اید. از ناروایی‌ها در حق خودتان سخن گفته‌اید و نهایتا با اشاره به تقارن‌های تاریخی میان وضعیت خودتان و محمد نوری‌زاد، هم از خود چهره‌ای مورد پسندِ مخالفان و منتقدانِ کنونی نظام و جنبش‌پسند ساخته‌اید و هم از آن‌سو با نقد ولایت‌مداران کنونی خود را ولایت‌مدارتر خوانده‌اید و تلویحا به «آقا» هم نشان داده‌اید می‌توانید در مسابقات «ولایت‌مداری» گوی سبقت را از همه بربایید.
ای کاش دست‌کم در فرصتی که مردم شریف ما در خیابان‌ها و زندان‌های شهر، زیر فشار سرکوب، شکنجه، تجاوز و هتک حرمت بودند می‌نشستید و بیانیه‌های رهبران جنبش سبز را با دقت بیشتری می‌خواندید تا ببینید راز محبوبیت روزافزونِ کروبی و موسوی و گاه سیدمحمد خاتمی، تنها در یک اصل بنیادین است: صداقت و راستی با مردم خویش!
دولت کودتا رای مردم را دزدید و شما دارید تاریخشان را می‌دزدید و مبارزات‌شان را تحریف می‌کنید. 
من در کار روزنامه‌نگاری و حتی زندگی شخصی خود هیچ بیعتی با کسی ندارم. با کمال احترام به تمامی همکارانی که از سر متانت یا از سر حسن نیت و یا بی‌حوصلگی، خرده شیشه‌های متن شما را نادیده گرفتند و برای نشان دادن درجه‌ی خشونت‌ها در جمهوری اسلامی آن را منتشر کردند باید عرض کنم یادداشت شما تیغی دو دم است که اگر برخی یک دمِ آن را به روی خشونت‌طلبان می‌بینند من هر دو دم آن را به روی مردم می‌بینم.
همکاران عزیز! از شما تقاضا می‌کنم لطفا به احترام محمد نوری‌زاد و تمام آن‌هایی که در خیابان‌ها و زندان‌های شهر کشته شدند، آن‌ها که آواره شدند و آن‌ها که هنوز در زندان هستند، یک بار دیگر یادداشت جناب آقای حجت‌الاسلام زائری را بخوانید. شاید من مغرضانه دیده‌ام و شما در آن، پرتویی از نور و معرفت و آزادی‌خواهی و عدالت‌طلبی می‌بینید که چشمان من از دیدن آن عاجز است.
و اما آقای زائری عزیز! زمان، قاضی عادل و منصفی است و خطاها و بی‌انصافی‌هایِ احتمالی امروز مرا مرتکب نمی‌شود، و از آن‌جا که دو صد گفته چون نیم کردار نیست؛ آینده‌ی روابط شما با ولایت فقیه و حکومت را نه من می‌توانم تفسیرِ به رأی کنم و نه جعل. مطمئن باشید اگر روزی احساس کنم اهداف انسانی یادداشت شما را نادیده گرفته‌ام لحظه‌ای برای پوزش از شما و مخاطبان این متن درنگ نخواهم کرد؛ اما امروز نه به حکم وظیفه‌ی انسانی، نه به حکم تکلیف و نه بر اساس ارتباط با ملائک و موجودات آسمانی، بلکه به عنوان یک روزنامه‌نگار ناگزیرم به مسئولیت حرفه‌ایم عمل کنم.

*عبارتِ "قاتلان کلاسیک" را از روزنامه‌نگارِ شریفی وام گرفته‌ام که در این شرایط بردن نامش صلاح نیست
شنبه 27 آذر 1389

Balatarin Donbaleh Mohandes Delicious Digg Stumbleupon Furl Friendfeed Twitter Facebook Greader Addthis to other Subscribe to Feed

تیر خلاص، برای «شرق» یا همه

Tuesday, December 14, 2010


پنج تحلیل و احتمال در فرمول جدید دستگاه امنیتی برای دستگیری روزنامه‌نگارانِ «شرق»

ماجرای دستگیری اعضای تحریریه روزنامه شرق پیش از جنجال رسانه‌ای اخیر کلید خورده بود. دستگیری اول مسکوت ماند. بازتاب رسانه‌ای نیافت و کسی از آن با خبر نشد.
به روایت منبعی آگاه برای تحلیل دستگیری‌های اخیر باید از نخستین دستگیری شروع کرد. دستگیری شبی خارج از روزنامه و پس از پایان ساعت کاری اتفاق می‌افتد. دو نفر از اعضای روزنامه‌ی شرق در خیابان دستگیر می‌شوند. همان شب در محلی بالاتر از ساختمان روزنامه تا صبح را در بازداشت می‌گذرانند و صبح آزاد می‌شوند. سوال اصلی این بوده: می‌خواهیم ببنیم شماها چه ارتباطی با هم دارید؟*
اما دو همکار مطبوعاتی چه ارتباطی با هم می‌توانند داشته باشند؟ قرار می‌شود کسی از این ماجرا چیزی نگوید و بازتاب رسانه‌ای هم نیابد. آیا این دستگیری، نخستین قدم اجرای پروژه‌ بوده یا صرفا پیامی بوده به روزنامه‌ی شرق تا دست و پای خود را در گلیمی که معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد و دستگاه امنیتی دولت دهم تعریف کرده است درازتر نکنند؟
مدتی می‌گذرد و این‌بار مأموران امنیتی با مراجعه‌ی مستقیم به روزنامه‌ی شرق، احمد غلامی (سردبیر)، کیوان مهرگان (دبیر گروه سیاسی)، فرزانه روستایی (دبیر گروه بین الملل) و علی خدابخش (مدیر بخش مالی) را دستگیر می‌کنند. البته کار به همین‌جا ختم نمی‌شود. مأموران تلفن همراه تک تکِ اعضای تحریریه روزنامه‌ی شرق را بازرسی می‌کنند و حتی در این حین کار به درگیری و ضرب و شتم هم می‌کشد.
دادستان تهران، دلیل دستگیری را به صورت کاملا سربسته و بدون اشاره به هیچ سند روشن و مشخصی «اتهام امنیتی» اعلام می‌کند.
حدس و گمان‌ها به ترتیب در گپ و گفت‌های غیررسمی، بین اهالی مطبوعات، تحلیل‌ها و دلایلی از این دست را رقم می‌زنند بخشی از این حدس و گمان‌ها که در گپ و گفت و برخی از اهالی مطبوعات در داخل ایران مطرح شده از این قرار است: «می‌خواهند زهر چشم بگیرند»، «خواستند ترمز شرق را بکشند»، «شرق داشت ویژه‌نامه‌ای درباره‌ی ماجرای هدفمند کردن یارانه‌ها منتشر می‌کرد که به نفع دولت نبود»، «ویژه‌نامه‌ی شرق درباره‌ی روز دانشجو کار دستش داد»، «احمد غلامی در ستون صفحه‌ی آخر روزنامه‌ی شرق چیزهایی می‌نوشت که به مزاق دولت خوش نمی‌آمد»، «احمد غلامی در یکی از داستان‌هایی که در صفحه‌ی آخر شرق نوشته بود یکی از شخصیت‌هایش یک بسیجی بوده که سگ‌باز بوده»، «ستون صفحه‌ی آخر شرق، ستون دیدگاه شخصی احمد غلامی بوده و چه ربطی به باقی کسانی دارد که دستگیر شده‌اند؟ قضیه چیز دیگری است»، «احمد غلامی که آدم بی‌آزاری است و هیچ وقت هم در کار براندازی و درگیر شدن با هیچ بخشی از نظام نبوده است» و...
میان تمام این اظهار نظرها یک اظهار نظر مدام تکرار می‌شود: «واقعا هیچ کس نمی‌داند چرا دستگیرشان کرده‌اند،... ما هم گیج گیجیم... هنوز هیچی معلوم نیست... باید منتظر ماند و دید ...چون هیچ کس نمی‌داند قضیه چیست هر کس برای خودش حدسی می‌زند...»
اما تحلیل و اطلاعات یکی از منابع داخل ایران در گشودن بخشی از گره این معما قابل توجه است: «احتمالا با رفتن محمدعلی رامین از معاونت مطبوعاتی ممکن است روزنامه‌های اصلاح‌طلبِ توقیف‌شده‌ مجددا بازگشایی شوند. علی خدابخش هم تنها حامی مالی عموم این روزنامه‌هاست.»
یک روی سکه‌ی ماجرا از این‌جا آغاز می‌شود. علی خدابخش، مدیر مالی روزنامه شرق و ستون مالی عموم روزنامه‌های دگراندیش و اصلاح‌طلب بوده و هست. روزنامه‌های خرداد، فتح، اعتماد، هم‌میهن، شرق، حیات‌نو و روزنامه‌های دیگری از این دست با حمایت مالی او راه‌اندازی شدند.
بازار آگهی روزنامه‌های غیردولتی به شدت کساد است. سازمان‌های دولتی از ارائه‌ی آگهی به آن‌ها خود‌داری می‌کنند. بخش خصوصی هم در بحران اقتصادی کنونی کشور، دورِ تبلیغات از طریق آگهی در مطبوعات را خط کشیده است. بنابر این روزنامه‌ای که با دولتِ حاکم هم‌سو و همراه نیست به حامی مالی نیاز دارد.
حتی روزنامه‌ی شرق که حامی مالی ثروتمندی چون علی خدابخش دارد (او جزو سرمایه‌گذاران قدیمی این حرفه است) در یکی دو ماه گذشته قدرت پرداخت حقوق کارکنان این روزنامه را نداشته. فروش روزنامه‌ی شرق هم که شمارگانش از 15 هزار نسخه فراتر نمی‌رود کفاف هزینه‌های ثابت این روزنامه را نمی‌دهد، آن هم در شرایطی که تنها دو سوم از این تعداد به فروش می‌رسد.
بنابر این، شاید بتوان برای تحلیل دستگیری علی خدابخش که به طور مشخص در شکل‌گیری محتوای روزنامه، نقش مستقیمی برای او نمی‌توان یافت با این احتمال آغاز کرد: دستگیری علی خدابخش و بردن او زیر فشار اتهام‌های مختلف می‌تواند در ایفای نقش فعلی او به عنوان ستون فقرات مالی روزنامه‌‌ی شرق و نقش آتی او در روزنامه‌های دیگری چون هم‌میهن، اعتماد، سرمایه و حیات نو یا هر گزینه‌ی دیگری تأثیرگذار باشد.
به این ترتیب نتیجه چیزی جز این نخواهد بود: علی خدابخش یا فکرِ سرمایه‌گذاری مجدد در روزنامه‌های آتی را از سر بیرون خواهد و یا در صورت سرمایه‌گذاری، خود به ترمز این رسانه‌ها تبدیل خواهد شد. با این اوصاف شاید بتوان گفت بالابردن ریسک سرمایه‌گذاری در صنایع رسانه‌ای برای او و برای دیگرانی که ممکن است هوس آزمودن این تجارتِ فرهنگیِ خطرناک را در سر داشته باشند بخشی از اهداف بلندمدت پروژه‌ی دستگیری‌های اخیر است.
اما می‌رسیم به اعضای تحریریه روزنامه‌ی شرق. احمد غلامی، سردبیر این روزنامه که یکی از کارکُشتگان مطبوعات است به گواه اهالی مطبوعات، جزو چهره‌هایی است که هرگز در سبک و سیاق کارش میلی به رویارویی و درگیری با هیچ یک از جناح‌های موجود در ساختار قدرت را نداشته است. حتی اگر نام او با انتشار نشریات پیش‌رو و دگراندیش بیشتر گره خورده است از او همواره به عنوان روزنامه‌نگاری بی‌آزار و بی‌غرض و مرض نام می‌برند.
آن‌چه اکنون تعجب اهالی مطبوعات را بیش از همه چیز برانگیخته دستگیری او و برچسب اتهام جرم امنیتی به اوست. کسی که اساسا در شخصیت، گفتار و نوشتارش هرگز با امنیت نظام جمهوری اسلامی نه درافتاده و نه علاقه‌ای به روزنامه‌نگاری چریکی، حزبی یا انقلابی دارد. روزنامه‌نگاری حرفه‌ای ست که نهایتا زبان نقدش هم زبانی متین و نگاهش به دنیای پیرامونش بیشتر «انسانی» است تا «سیاسی».
دستگیری باقی اعضای تحریریه روزنامه شرق را می‌توان خارج از مدل دستگیری فله‌ای  هضم کرد و از آن تعجب نکرد. کیوان مهرگان سال گذشته هم بازداشت شده بود. دستگیری فرزانه روستایی، امیرهادی انواری (خبرنگار گروه اقتصادی شرق) و نهایتا ریحانه طباطبایی و مهران فرجی هم با چند درجه تخفیف از طرف دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی تعجب چندانی ندارد. اما چرا دستگیری گروهی؟
شاید بتوان برای پاسخ به این پرسش احتمال‌هایی از این دست مطرح کرد:
1-     دستگاه امنیتی دولت محمود احمدی‌نژاد قصد دارد در چشم‌انداز ترکیب و ساخت بستر رسانه‌ای و مطبوعاتی برای دو سال آینده تا حدِ امکان از توقیف مطبوعات خودداری کند. روزنامه‌های توقیف شده‌ی پیشین، مجوز انتشار مجدد می‌گیرند و به این ترتیب فضایی برای نشان دادن ویترین و ژست آزادی بیان در دولتی فراهم خواهد شد که به هیچ عنوان قصد ندارد کرسی ریاست جمهوری را در انتخابات ریاست جمهوری آتی به کسی یا گروهی خارج از تیم کودتا واگذار کند.
2-     بازانتشار مجدد روزنامه‌های توقیف شده یا فعالیت روزنامه‌های فعلی، قاعدتا نباید در دو سال و نیم باقی مانده از عمر دولت کودتا برای آن‌ها مایه‌ی دردسر شود. فرمول دستگاه امنیتی-اطلاعاتی نیز بر اساس بازتعریف موقعیت «آرامشِ رسانه‌ای» در فضای کشور تعریف شده است. فضای مطبوعات داخلی باید یک‌دست شود. نخبگان اطلاعاتیِ تیم کودتا دریافته‌اند که نمی‌توان برای ساختن ژست آزادی بیان، بدون هیچ تمهیدی به مطبوعات اجازه‌ی انتشار داد و از دیگر سو با توقیف آن‌ها این ژست را بیش از آن‌چه تاکنون تخریب شده است تخریب کرد. بنابر این فضایی باید ساخت که بازگشایی و ادامه‌ی کار رسانه‌هایی که با دولت هم‌سو نیستند از «تهدید» به «فرصت» تبدیل شود.
3-     از ایده‌پردازیِ اتاقِ فکرِ تیمِ رسانه‌ایِ سازمانِ اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات نمی‌توان غافل بود. پروژه‌ی دستگیری اعضای تحریریه و مدیر مالی روزنامه‌ی شرق را نباید به حساب برخورد دستگاه امنیتی با خطای مشخصی از این افراد و این روزنامه‌ی خاص گذاشت. حتی اگر فهرستی از جرایم امنیتی در دادسرا برای آن‌ها تهیه کنند که مصادیق آن هم قابل اثبات باشد باز هم نمی‌توان این پروژه را حاصل کشف، تحقیق و هوشیاری نهادهای امنیتی-اطلاعاتی کشور دانست. کارکرد و پیامدهای ناشی از این دستگیری‌ها حکم تیر خلاص به باقی مانده‌ی آن دسته از اهالی مطبوعات و روزنامه نگاران را دارد که هنوز انگیزه‌ و جرأتی برای بروز مخالف‌خوانی در آن‌ها باقی مانده است.
4-     به زندان کشیدن سرمایه‌گذار مطبوعات و اهالی آن، مقدمه‌ی خوبی خواهد بود برای ایجاد ترمزهای درون‌سازمانی و خودجوش در دل صاحبان و اعضای تحریریه‌های مطبوعات غیردولتی. به این ترتیب پیش از آن که آن دسته از روزنامه‌نگاران و خبرنگارانی که هنوز شوری برای نقد و ستیز با دولت دارند پای مأموران لباس شخصی را به تحریریه‌ها باز کنند، مدیران این روزنامه‌ها یا ترمز این افراد را با سانسور خواهند کشید و یا برای بقای روزنامه‌ی خود آن‌ها را به خانه‌های‌شان خواهند فرستاد؛ البته این در صورتی است که دیگر دیگر جرأت و رغبتی در کسی برای مخالف‌خوانی باقی مانده باشد.  
5-     اما تحلیل دیگری نیز در میان است که اگر درست باشد نشان از آن دارد که تیم اطلاعاتی-امنیتی دولت کودتا به طور رسمی کرکره‌های هرگونه بینش و تفکر مصلحت‌اندیشانه‌ای را پایین کشیده و به «جنون پاکسازی» دچار شده است. بنا به این تحلیل قاعدتا دستگاه امنیتی کشور تصور می‌کند کسانی که بازداشت کرده جزو ستون‌های اصلی و عامل تولید محتوای خلاف میل آن‌ها هستند و به این ترتیب با این دستگیری‌ها، ستون‌های اصلی این روزنامه‌ را از میان برمی‌دارند.
اما نکته‌ی تلخ و جالب این که تحلیل عمومی بیشتر اهالی مطبوعات در داخل ایران، اگرچه گزینه شماره‌ی پنج را محتمل‌تر از باقی گزینه‌ها می‌داند اما در نهایت هیچ یک از مطالبِ به اصطلاح «مسأله‌دار» روزنامه‌ی شرق را عامل اصلی این توقیف نمی‌داند.
در حال حاضر با آن‌که بیش از یک هفته از دستگیری اعضای تحریریه شرق و مدیر مالی این روزنامه می‌گذرد هنوز نه دستگاه امنیتی و نه دستگاه قضایی به پرده‌برداری از اتهامات یا جرایم آن‌ها اقدام نکرده است. باید منتظر ماند و دید این بار در سناریوی صحنه‌سازان و صحنه‌پردازانِ دستگاه قضایی و امنیتی چه نقش‌هایی برای دستگیرشدگان در نظر گرفته‌اند.
به احترام عزیزانِ فرهیخته‌ای چون احمد غلامی، کیوان مهرگان، فرزانه روستایی، مهران فرجی امیرهادی انواری، ریحانه طباطبایی و علی خدابخش از تمامی همکاران عزیزم در ایران تقاضا می‌کنم با ارسال نظر، اطلاعات و تحلیلِ خود از پروژه‌ی دستگیری همکارانمان، قدمی برای مقابله و خنثی‌سازی اثر سناریوی دستگیری‌ آن‌ها بردارند. دستگیری‌های اخیر خبر از آغاز فصلی تلخ‌تر برای روزنامه‌نگاران مستقل و دگراندیش می‌دهد که تفاوت‌های آن را با دستگیری‌های پیشین باید دریافت و جدی گرفت.
* نمی‌توان با قاطعیت جزئیات یا کل ماجرای این دستگیری را تایید کرد؛ زیرا تنها یک منبع این خبر را تایید کرد و باقی منابع از آن اظهار بی‌اطلاعی کردند. 

Balatarin Donbaleh Mohandes Delicious Digg Stumbleupon Furl Friendfeed Twitter Facebook Greader Addthis to other Subscribe to Feed