شعر
Monday, July 25, 2005
کلاغ
نمی افتد از سرش
درخت سر بریده ای که با غروب هر آفتاب
تشییع می شود
بر زمین
مزرعه آرام می گیرد در قرق گشوده ی دست هاش
و آرزوی مترسکی به گور می برد
تا از سرش بردارد
کلاغ
نمی افتد از سرش
درخت سر بریده ای که با غروب هر آفتاب
تشییع می شود
بر زمین
مزرعه آرام می گیرد در قرق گشوده ی دست هاش
و آرزوی مترسکی به گور می برد
تا از سرش بردارد
کلاغ
سوم مرداد 1384
شعر
|
0
نظرات