شاهرخ مُشکین‌قلم: رقص‌های امروز شبیه مک‌دونالد شده‌اند

Thursday, April 07, 2011


مجلۀ دیدگاه ـ شماره چهارم: گفت‌وگو با شاهرخ مشکین‌قلم ـ‌ بخش پایانی

برای دیدن ویدئو در ابعاد بزرگ‌تر روی آن کلیک کنید


تهران ریویو-رضا ولی‌زاده: رقصِ تلخ. رقصنده‌ی تلخ. آن‌ها که با شاهرخ مشکین‌قلم از نزدیک گپ و گفتی داشته‌اند لابد از ورای تمام شوخ و شنگی‌ها و سرخوشی‌های ناپایدارش، خیلی زود با بخشی کاملا متفاوت از ظاهرش آشنا می‌شوند: انسانی تلخ، غمگین و اگرچه سرسخت و مقاوم، اما گاه به‌غایت شکننده.
شاید همین تلخی و اندوه، بخشی از راز گره خوردن ساختار رقص او به رقص ژاپنیِ «بُوتو» یا دیگر رقص‌های شرق دور باشد. مشکین‌قلم که در طراحی رقص‌های خود در جست‌وجوی بکرترین و اصیل‌ترین رقص‌های انسانِ بدوی تا انسانِ معاصر است می‌خواهد خلاف جریان آب شنا کند. می‌خواهد جلوی سرعتِ دنیای امروز و شتاب دیوانه‌وارش بایستد و در پیچش اندام‌اش حکایتِ انسان امروز و دیروز را در حرکتی آهسته زیر ذره‌بین بگذارد.
این تلاش شاید همان مبارزه‌ای است که او با فرم‌های رقص در دنیای امروز آغاز کرده است. رقص‌هایی که به گفته‌ی او دارند شبیه مک‌دونالد و غذاهای فست‌فوود می‌شوند.
در بخش پایانی گفت‌و‌گوی مجله‌ی تصویری «دیدگاه» شاهرخ مشکین‌قلم که بازیگر تئاتر ملی فرانسه، طراح باله‌ی ایرانی، رقص‌نگار و پایه‌گذار گروه رقص نکیسا در پاریس است به پرسش‌های از این دست پاسخ داده است: مرز بین تئاتر و هنر رقص کجاست؟ فرم‌های رقص در دنیای امروز به چه سمتی می‌روند؟ بیش‌ترین اعتراض در رقص کدام ملت‌های دنیا و اقوام ایرانی دیده می‌شود؟
و در پایان این رقصنده‌ی ایرانی از رابطه‌ی شخصی خودش و هنر رقص می‌گوید.
شاهرخ رقص در ذهن تو چه مفهومی دارد؟
رقص برای من بازتاب یک ذهنیت است. یعنی آن‌چه که در درونت هست و می‌خواهی بدون کلام بیرون بریزی. کلامِ جسم است.
چرا رقص‌هایی که در یکی دو سال اخیر طراحی کردی عموما فضای سیاه و تاریکی داشته است؟
همیشه این فضا را داشته، اما در این یکی دو سال اخیر بیشتر شده است. به خاطر این که این سیاهی همان فضایی است که ما الان داریم با آن دست و پنجه نرم می‌کنیم؛ در برزخی هستیم که نمی‌دانیم داریم به کجا می‌رویم، چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا دوباره همان منجلاب را زندگی خواهیم کرد؟ این فضای درون من است. برای همین وقتی روی رقص کار می‌کنم همان فضا را در آن دنبال می‌کنم.
آیا همین فضای سیاهی که می‌گویی در رقص‌های تو وجود دارد یکی از دلایلی است که باعث شد سراغ رقص بوتو و فضای رقص‌های ژاپنی بروی؟
‌‌دقیقا. شاید به همین دلیل که من خودم سیاه هستم سراغ رقص «بوتو» رفتم. همان‌طور که می‌دانی «بوتو» به ژاپنی یعنی: «فریاد جامعه». این مدرن‌ترین و معاصرترین رقصِ ژاپنی است. در درون این رقص آرامشی وجود دارد و حرکاتی وجود دارد که کُند شده‌اند و به وسیله‎‌ی آن می‌توانی ذهن بیننده را به میزان زیادی برای خیال‌پردازی آماده کنی و این درد که در این حرکتِ کُند-شده وجود دارد مثل این است که انگار بخواهیم صحنه‌ی یک انفجار را به صورت آرام نمایش دهیم تا تمام جزئیات این انفجار را ببینند. در چند سال اخیر فضای ذهنم خیلی خیلی کُند و شبیه رقص «بوتو» شده است.
رقص «بوتو» در مقطعی علیه رقص سنتی ژاپن و برای رها شدن از زندانِ عضلات در رقص‌های قدیمی ژاپن، خودش را مطرح کرد، تو چه پیوندی بین رقص ایرانی و رقص «بوتو» احساس کردی؟ چه وجه مشترکی برای تلفیق بین این دو دیدی؟
بیش‌تر بین رقص خودم و رقص «بوتو» این وجه اشتراک را دیدم. نه رقص ایرانی. به خاطر این که باز برمی‌گردیم به بحث قدیم‌مان که رقص ایرانی اگر فولکلور است که هیچ؛ اما اگر رقصی است که من نامش را رقص ایرانی می گذارم یعنی: اعتراض. یعنی: فریاد. یعنی: ضدیت با یک سنتی که برای من بیشتر خرافات است تا سنت. به خاطر این که سنت هم دو وجه دارد. یکی وجه آن مثبت است که تمام اصالت و هویت تو را در بر می‌گیرد و یک وجه دیگر هم هست که می‌تواند به تخریب‌گر و زندان تو تبدیل شود. من در مقابل این بخش از ماهیتِ سنت، سُنت‌زُدا هستم. و می خواهم این سنت‌ها را از سر راهم بردارم. اینجا فریاد من فریادِ اعتراض است.
مثلا اگر در عادت‌های شنیداریِ عمومی، اذان زیباست؛ به خاطر این است که ما به آن عادت کرده‌ایم، به خاطر این که تداعیِ خاطرات خوش ما از دوران سحری خوردن و… است؛ اما برای پدر من و کسی که به زندان رفته و با همین صدای اذان شکنجه شده تداعی کننده‌ی آن خاطرات خوش نیست. من می‌خواهم اینجا سنت‌زدایی کنم. می‌خواهم به بیننده‌‌ام بگویم آن چه مورد پسند توست مورد انزجار همسایه‌ی توست. و این فضای تضادگونه است که برای من سازنده است.
و به این ترتیب تو رقص را از رقص دور نمی‌کنی؟ فکر نمی‌کنی داری به جای این که به سمت باز کردن مرزهای ساختار رقص بروی داری آن را به سمت تئاتر می‌بری؟
کاش می‌توانستیم از این جا شروع کنیم که فرق تئاتر و رقص چیست. در تئاتر به هنرپیشه می‌گویند: «Acteur» یعنی کسی که حرکت می‌کند. نمی‌گویند: «parleur» یعنی گوینده یا سراینده.
من از مدرسه‌ی «آرین موشکین» می‌آیم. آرین موشکین یکی از بزرگ‌ترین کارگردانان تئاتر فرانسه است. برای آرین موشکین، هنرپیشه اول جسمیت اوست، بعد شیوه‌ی حرف زدنش. این یکی از ویژگی‌های هنرپیشه‌ی خوب است که بدون کلام، حرف‌هایش را با جسم و حرکتش منتقل کند. یک رقصنده‌ی خوب هم کسی است که حرفش را با حرکت جسمش به خوبی ادا کند. بنابر این من این فاصله‌ای که می‌خواهم از میان رقص و تئاتر بردارم فاصله‌ای‌ست که باید برداشته شود. وگرنه من هیچ چیز جدیدی نساخته‌ام.
چرا باید این مرزها برداشته شود؟
برای این که این مرزها وجود ندارند. این فاصله‌ها و مرزها را ما گذاشتیم. بعد از این همه مرزگذاری و فاصله‌گذاری و جنگ در اروپا و کشمکش‌هایی که باعث شده این همه آدم به خاطر آن بمیرند به خاطر این که این مرزها را بگذاریم. بعد می‌بینیم اروپاییِ روشنفکرِ امروز تصمیم می‌گیرد مرزها را دوباره بردارد و من می‌خواهم مرزهایم را از ذهنم بردارم. فکر می‌کنم شاید به یک درجه‌ای از شعور رسیده‌ام که دلم می‌خواهد این مرزها برداشته شود؛ مرز بین تئاتر و رقص، مرز بین زن و مرد، بین گرایش‌های جنسی، بین دیدگاه‌های متفاوت، برای این که بتوانیم در نهایت آرامش با یک دیگر گفت‌و‌گو کنیم و یک‌دیگر را پذیرا باشیم.
به نظرت فرم‌های رقص در دنیا بیشتر دارد به چه سمتی می‌رود؟ جنسی؟ اعتراضی؟
دارد مثل مکدونالد می‌شود. اگرچه برخی از آدم‌ها دارند تمام‌-مدت با فرهنگ فست فوود و سریع غذا خوردن که دارد مثل سرطان در دنیا رشد می‌کند مبارزه می‌کنند؛ اما همین موارد هم زیر سایه فرهنگِ فست فوود هستند. مثلا می‌بینیم به صورت اعتراضی رستورانی ساخته می‌شود با نام «وَ پیانو». به زبان ایتالیایی یعنی: آهسته برو. بعد خود «وَ پیانو» بازیچه‌ی دست همین فرهنگ قرار می‌گیرد و اصلا ایده‌ی «وَ پیانو» که می‌توانستی بروی با خیال راحت و سر فرصت غذا انتخاب کنی و بخوری به چیز دیگری تبدیل می‌شود. می‌بینی هُلت می‌دهند، از تو می‌خواهند غذایت را با شتاب انتخاب کنی، سفارش بدهی، بخوری و بروی. جامعه دارد به سمت این مصرف تند و سریع می‌رود.
و متاسفانه در زمینه‌ی رقص هم همین اتفاق دارد می‌افتد. یعنی همه داریم شبیه مک دونالد می‌شویم.
یعنی فرم‌های رقص دارد چه شکلی پیدا می‌کند؟
فرم‌های رقص دارد به آن چیزی تبدیل می‌شود که جامعه می‌طلبد. مثلا وقتی می‌روی فیلم «قوی سیاه» را می‌بینی همه‌ی مردم متعجب و حیرت‌زده‌اند از چنین فیلمی اما برای من هیچ چیز عجیب و قابل توجهی نبود. من در دو اپرای درجه یک دریاچه‌ی قو تنشی فراتر از آن‌چه این فیلم می‌خواست به نمایش بگذارد حس ‌کردم و لذت بیش‌تری بردم. معلوم می‌شود مردمی که از این فیلم لذت می‌برند هیچ‌گونه آگاهی‌ای از صنعت رقص و این سبک ندارند از بس که بِریک دَنس (رقص شکسته) و هیپ هاپ در این چند سال به خوردشان رفته است. انگار هیچ کس با صنعت رقص کلاسیک آشنایی ندارد یا یادشان رفته اصلا چنین چیزی وجود دارد.
به نظر تو در حال حاضر ذائقه‌ی مخاطب و رسانه‌ها به فرم‌های جنسی رقص چه‌قدر تمایل نشان می‌دهند؟
عجیب است مثلا در جایی مثل آلمان کُرِئوگراف‌هایی (رقص‌نگارهایی) مثل پینا بوش که سعی می‌کنند جنسیت را بردارند تا زن‌ها خیلی آزاد باشند، بعد دوباره فاصله زن و مرد را با دامن پوشاندن به زن‌ها ایجاد می‌کنند. یا کسی مثل موریس بژار دامن به مردها می‌پوشاند. این‌ها چیزهایی نیست که بتواند جنست را از رقص و هنر بردارد. در واقع برعکس تو با این کار داری یک نوع استروتیپ درست می‌کنی تا مردها را زنانه کنی یا زن‌ها را شبیه مردها. برداشتن جنسیت از هنر این نیست که زن‌ها را شبیه مردها کنیم و مردها را شبیه زن‌ها. همه را باید خنثی کنی. اصلا بایدی در این‌جا وجود ندارد.
در مطالعه‌هایی که روی رقص ملیت‌های مختلف دنیا داری بیشترین رقص‌های اعتراضی را متعلق به کدام یک از ملت‌ها می‌بینی؟
در جامعه سیاه‌پوستانِ تمام دنیا. به خاطر این که فکر می کنم سیاه‌پوست‌ها بیشترین اجحاف را در تمام دنیا متحمل شده‌اند. حتی سیاه‌پوست آمریکایی که به مقام رییس جمهوری می‌رسد هر گوشه‌ای از صحبت‌هایش اعتراض‌های درونی اوست به آن چه که قرن‌ها و قرن‌ها به عنوان یک سیاه پوست متحمل شده است. و هنوز هم بیشترین حرکت‌های اعتراضی را در جامعه‌ی سیاه‌ها می‌بینیم. این تصور ماست که فکر می‌کنیم نژادپرسی دیگر وجود ندارد ولی متاسفانه بسیار بسیار پررنگ است.
در مورد ایران چطور؟
تمام اقلیت‌ها و اقوام ما در ایران بیش‌ترین حرکت‎های اعتراضی را دارند. اگر می‌بینید کُردها، تُرک‌ها، بلوچ‌ها و دیگر اقوام ما می‌خواهند از ایران جدا شوند به این دلیل است که هیچ وقت احساس نکرده‌اند ایران مال آن‌هاست. آن‌ها دلشان می‌خواهد فضای آزاد ذهن خودشان را داشته باشند و من کاملا تجزیه‌طلبی اقوام ایرانی را می‌فهمم.
در رقص‌هایشان چطور؟
رقص‌هایشان هم اعتراضی است. مثلا وقتی رقص قوم کُرد را نگاه می‌کنی تمام حرکت‌هایش اعتراضی است و ریتم، ریتم درد است. این پایکوبی فقط می‌تواند اعتراض باشد اگر چه برای ما این‌گونه می‌نماید که در آن نشاطی هست‎؛ اما اگر واقعا از درون خلق کُرد وارد رقصشان بشوی می‌بینی حرکت‌های آن‌ها حرکت‌هایی نیست که بتواند در تو شادی ایجاد کند.
و تلخی و سیاهی را بیشتر در رقص کدام یک از قومیت‌های ایران می‌بینی؟
در میان اقوام ایرانی تلخی و سیاهی را بیشتر در رقص کُردها می‌بینم. فکر می‌کنم بیش‌ترین اجحاف به حقوق یک قوم در ایران به کُرد‌ها شده است. بیش‌تر از جاهای دیگر.
آیا در مورد رقص جمله‌ای یا حرفی هست که تا به حال به زبان نیاورده باشی؟ چیزی که به رابطه‌ی شخصی تو و رقص مربوط باشد و تا به حال نتوانسته باشی به آن اعتراف کنی؟
نمی‌دانم اصلا چیزی هست که نگفته باشم و هر دفعه دلم بخواهد بگویم و خودم را سانسور کرده باشم؟ آیا من اصلا تا به حال خودم را در مورد چیزی سانسور کرده‌ام؟
ولی… بودن. بودن. رقص یعنی بودن، بدون هیچ پیش‌ذهنیت و فکری. یعنی برخلافِ این که من همیشه فکر می‌کنم هیچ حرکتی بدون اندیشه حرکت نیست و یک پارازیت است و منی که دلم می‌خواهد همیشه پشت هر حرکت اندیشه‌ای باشد، دلم می‌خواهد یک روز بتوانم بدون این که اندیشه‌ای پشت حرکت‌هایم باشد برقصم. بدون این که مجبور باشم و بخواهم چیزی را در ذهن بیننده‌ام تداعی کنم. خودم برای خودم برقصم. بدون این که حرفی داشته باشم. فکر می‌کنم متاسفانه این باز همان اتوپیا یا ناکجاآباد و آرمان‌شهری است که برای من دست نیافتنی است؛ لحظه‌ای که من آن چه را برقصم که در لحظه نیازمندم؛ نه آن چه را که اندیشه‌ی من است در درازمدت، که از گذشته‌ها می‌آید و بی‌نهایت تا آینده می‌رود.
مجلۀ تصویری «دیدگاه» برنامه‌ای ست که من هر ماه برای سایت «تهران ریویو» می‌سازم.گفت‌وگو با شاهرخ مشکین‌قلم تازه‌ترین برنامه‌ی ما ست که در دو قسمت منتشر شد. پیش از این هم دیدگاه میزبان عزیزانی چون داریوش آشوری، ابوالحسن بنی‌صدر و آزاده کیان بوده است که بخش‌های مربوط به این عزیزان را هم سعی می‌کنم به آرشیو وبلاگ اضافه کنم.

Balatarin Donbaleh Mohandes Delicious Digg Stumbleupon Furl Friendfeed Twitter Facebook Greader Addthis to other Subscribe to Feed

1 نظرات:

Anonymous said...

رضا جان میشه به آقای مشکین قلم بگید... یا بهتره ازش بپرسید استاد شما کی بوده... چرا از کسایی که بهش رقص رو یاد دادن حرفی نمی زنه

Post a Comment