ماجرای مردی که نیمه شب از لای فیلم و زینکهای روزنامه همشهری بیرون کشیده شد
Sunday, January 21, 2007
دکتر مجید تفرشی با وجود چند بار تفتیش بدنی و خلع سلاح شدن از هرگونه حرف و حدیث بوداری نیمه های شب از لای فیلم و زینک های روزنامه همشهری بیرون کشیده شد.
درست پس از آن که به سفارش «روز هفت» -ضمیمه روزنامه همشهری که تعطیل شد- از من خواستند با دکتر مجید تفرشی –محقق، نویسنده و عضو فعال آرشیو اسناد ملی بریتانیا- مصاحبه کنم و یک پرتره ی با محوریت فعالیت کاری او بنویسم این ضمیمه به دنبال خودزنی روزنامه همشهری تعطیل شد و این مطلب که صفحه بندی آن هم به پایان رسیده بود ماند روی دست من.
موضوع مطلب به گونه ای بود که با یک اتفاق تاریخی که در 10 روز پایانی ماه دسامبر در لندن رخ می داد در ارتباط بود و انتشار آن پس از دسامبر قدری بی معنا بود. به دو دلیل واضح نمی توانستم از منتشر نشدن مطلب چشم پوشی کنم:
1- کار و جایگاه دکتر مجید تفرشی در نظرم دارای اهمیتی بود که نمی توانستم نسبت به آن بی تفاوت باشم.
2- دوبار مطلب را بازنویسی کرده بودم و قاعدتا من به عنوان یک روزنامه نگار بیکار اصلا علاقه ای به نوشتن مطلبی ندارم که با وجود سفارشی بودن قرار است روی دستم باد کند و در چنین شرایطی حتی به تولید یک ریال هم منجر نشود.
بنابراین پس از تعطیلی روز هفت آن را با سفارش «دوست فرزانه و بزرگی» به روزنامه همشهری و دبیر محترم صفحات لایی سپردم تا در خود روزنامه همشهری منتشر شود. از سویی هم قرار بود گزارش های دکتر تفرشی از اسناد آزاد شده در مراسم آزادسازی اسناد آرشیو ملی بریتانیا هم در همشهری دیپلماتیک منتشر شود؛ از این رو مناسب ترین رسانه همان همشهری بود.
یک هفته طول کشید و گفت و گو منتشر نشد. به همشهری رفتم. به دبیر محترم صفحات لایی عرض ادب کردم و ایشان هم گفتند مطلب خوبی بوده که البته به واسطه برخی ملاحظات برخی از سطور آن حذف یا تعدیل شده است (که در عالم روزنامه نگاری یک امر طبیعی است و بنده هم نه تنها با آن مخالفتی ندارم، بلکه اعمال آن را نشانه حرفه ای بودن یک روزنامه نگار می دانم) و قرار است به زودی منتشر شود.
دو هفته دیگر هم گذشت و دیگر تقریبا انتشار گفت و گو از نظر من بی معنی بود و نمی دانستم با چه تغییراتی می خواهند آن را قابل انتشار کنند. با همشهری تماس گرفتم و سراغ مطلب را گرفتم. دوستی گفت گویا مطلب را از توی فیلم و زینک های همشهری بیرون کشیده اند.
موضوع را به آقای دکتر تفرشی در لندن اطلاع دادم. و گویا ایمیل من سر درد دل او را هم گشود. ایشان هم گفتند که گزارششان را از همشهری دیپلماتیک بیرون کشیده اند و گویا با ایشان رفتاری توهین آمیز شده است.
به همین خاطر آقای تفرشی عزیز هم مطلب را در وبلاگ خودشان منتشر کرده بودند.
من هم با چشم پوشی از انتشار این مطلب در مطبوعات بی خاصیت و خنثای فعلی آن را در وبلاگم منتشر می کنم.
نسخه ای که در ایستگاه منتشر می شود با نسخه ای که در وبلاگ آقای دکتر تفرشی منتشر شده است تفاوت هایی دارد. این تفاوت به خاطر بازنویسی مجدد مطلب پیش از انتشار در روز هفت است که به سفارش محمد باریکانی –دوست روزنامه نگارم- انجام شد و من هم با این تصور که قرار است گفت وگو به زودی منتشر شود نسخه اصلی را در اختیار ایشان قرار ندادم.
من از سوی روزنامه وزین همشهری بابت منتشر نشدن این پرتره از ایشان عذرخواهی می کنم. همچنین از طرف دوستان عزیزی (به هیچ عنوان منظورم محمد باریکانی عزیز نیست و خطابم به عده دیگری است- که به بنده مطلب سفارش می دهند و پس از انتشار آن علاقه ای به صحبت کردن در مورد حق التحریر ندارند از خودم پوزش مطلبم.
و اما گزارش مردی که نیمه شب از لای فیلم و زینک های روزنامه همشهری بیرون کشیده شد:
با دکتر مجید تفرشی در چند قدمی اسناد تاریخی
تنها شاهد اسناد ایرانی درشهر مهآلود لندن
رضا ولیزاده
مردی که پالتوی بلند سیاهی به تن دارد از خیابان های مه گرفته جنوب غرب لندن خودش را به ساختمان آرشیو اسناد ملی بریتانیا در منطقه کیوگاردنز می رساند تا در آیین آزادسازی اسناد تاریخی شرکت کند. او تنها محقق ایرانی است که هفت سال پیاپی در این مراسم حضور می یابد.
نامش مجید تفرشی است. دکتر مجید تفرشی. او در این مراسم شاهد رونمایی اسنادی است که تاکنون آزاد نشده اند. هر سال درست در همین روزها، یعنی روزهای پایانی ماه دسامبر این لحظه تاریخی برای تفرشی که محقق تاریخ است رقم می خورد: «من تنها محقق ایرانی هستم که به این مراسم ویژه دعوت می شوم. حدود 50 نفر از محققان سراسر جهان میهمان این مراسم هستند و در این روز طبق قانون بریتانیا اسنادی که 30 سال کامل از زمان تولیدشان گذشته است از طبقه بندی خارج می شوند؛ چرا که از نظر آن ها 30 سال زمانی است که بیشتر این اسناد دیگر از حیطه حساسیت سیاسی روز خارج شده اند.»
و او نیز همچون دیگر محققان قرار است پیش از قرار گرفتن این اسناد در اختیار عموم مردم گزارش هایی درباره آن ها بنویسد: «آن ها از تعداد خاصی از محققان دعوت می کنند تا از این اسناد رونوشت برداری کنند و در عرض پنج یا شش روز و قبل از آزاد سازی عمومی گزارشی اجمالی از اسناد مرتبط با حوزه کاری خود تهیه کنند. به طور طبیعی هر کسی بر اساس علائق و مطالعات تخصصی خود این کار را انجام می دهد. من هم اسناد مربوط به ایران، خلیج فارس، خاورمیانه و آسیای مرکزی را می بینم و براساس آن ها گزارش هایی تهیه می کنم.»
تفرشی 42 ساله در یک خانواده سنتی مذهبی در تهران به دنیا آمده و به گفته خودش در مدرسه «مدرن مذهبی» یعنی مدرسه علوی درس خوانده است. تاریخ با سرنوشت او گره خورده است. اوج جوانی اش با کتابی تاریخی آغاز می شود: «مقدمات مشروطیت». او این کتاب را در سن 19 سالگی (با همکاری جواد جانفدا) منتشر کرده است.
او تا کنون بیش از سی مقاله و 8 کتاب در مورد تاریخ معاصر منتشر کرده و سه کتاب دیگر از او در دست انتشار است. «اسناد گزارش های محرمانه شهربانی» (به همراهی محمود طاهر احمدی) ، ویرایش علمی و ترجمه بخشی از کتاب «میرزا ملکم خان» نوشته حامد الگار، ویرایش و تدوین «40 سال در صحنه قضایی، سیاسی و دیپلماسی ایران و جهان-خاطرات دکتر جلال عبده»، «خاطرات و اسناد یوسف افتخاری» (به همراه کاوه بیات)، «دو سال روابط محرمانه احمد شاه و سفارت شوروی در تهران»، «کتاب شناسی سی ساله افغانستان» به زبان انگلیسی نام برخی از این آثار است.
خدمت سربازی جاده ای است که او در انتهای آن به خط مقدم جبهه می رسد. مجروح می شود و جنگ، یک یادگاری به یادماندنی روی تنش می نویسد.
پس از تحصیل در دانشگاه تهران برای ادامه تحصیل به بریتانیا و دانشگاه «رویال هالووی» در لندن می رود و تحصیلش را با عرض معذرت ادامه می دهد: «من با ارز دولتی و بورسیه تحصیلی نرفته بودم، با عرض (ارز)معذرت که همان پول خودم بود باید درس می خواندم و به همین خاطر مجبور بودم کار کنم. کار پژوهشی در آرشیوهای اسناد بریتانیا علاوه بر تحقیقات و علایق شخصی چیزی بود که با آن نیازهای مالی ام را تأمین می کردم.»
موضوع رساله دکترای او «پاسخ جامعه مذهبی ایران به تغییرات اجتماعی و سیاسی دوره رضا شاه» بوده که بررسی های این رساله براساس اسناد منتشر نشده صورت گرفته است.
گویا همسر تفرشی چندان قرابتی با تاریخ ندارد. او کارشناسی ارشد سرامیک و سازنده سرامیک های هنری و مجسمه ساز است. آن ها دو پسر دوقلوی 15 ساله دارند و با این اوصاف پسرها در مجاورت تاریخ، هنرهای تجسمی و لندن مه آلود بزرگ می شوند.
رابطه تفرشی در این سال ها هرگز با ایران قطع نشده است. رابطه عاطفی و کاری عمیق او با ایران از او محققی ساخته که در لندن نیز با ایران و تاریخ ایران نفس می کشد. اسناد تاریخی ایران را زیر و رو می کند و تاریخ معاصر را به اتاق تشریح می کشد و حاصل تحقیقات خود را در ایران و بریتانیا منتشر می کند.
تفرشی در چند سال اخیر نسخه ای از گزارش هایی را که براساس اسناد رونمایی شده نوشته در اختیار خبرگزاری ایرنا و درسه سال گذشته در اختیار روزنامه «شرق» گذاشته است. شرق نیز آن گزارش ها را به صورت ضمیمه ای مستقل در هشت صفحه منتشر می کرد:«فکر می کنم این مجموعه گزارش تنها ضمیمه مستقل روزنامه ها در ایران بود که کل آن را یک نفر می نوشت.»
از روزی که وارد آرشیو اسناد ملی بریتانیا شد عمده کارش بررسی اسناد مربوط به ایران بوده است: «عمده کارم پژوهش و دستیاری محققان و همچنین بررسی اسناد تاریخی مربوط به ایران بود. من فکر می کنم در حد خودم تلاش بسیاری برای شناخت این آرشیوها کردم. کارهای پژوهشی مربوط به تعدادی از آثار مهمی که در 10 سال گذشته در حوزه تاریخ معاصر ایران بر اساس این اسناد نوشته شده به وسیله من انجام شده است. شاید خیلی از این نویسنده ها مایل نباشند نام آن ها را ذکر کنم، اما یکی از آن ها که می دانم ناراحت نمی شود، دوست عزیزم آقای دکتر سیروس غنی است که به عنوان یک کار پژوهشی قراردادی بیشتر کارهای سندی و آرشیوی کتابش با عنوان «برآمدن رضا خان» را (و البته نه نگارش متن کتاب) را من انجام داده ام.»
و آرشیو اسناد ملی بریتانیا چنان عظیم و غنی بوده که او را در خود غرق کرده است: «چند روز پیش در ایران از یک استاد هواشناسی پرسیدم چند سال از اطلاعات مربوط به آب و هوای ایران در منابع آرشیوی موجود است؟ واو گفت نزدیک به چهار دهه در تهران و کمی کمتر در شهرستان ها؛ در حالی که در آرشیوهای بریتانیا منابع و اطلاعات مربوط به حدود 200 سال آب و هوای تهران و دیگر شهرها و ولایات کشور وجود دارد.»
او دقت و حجم این اسناد را بی نظیر توصیف می کند. ساختمان آرشیو اسناد ملی لندن جایی است که در آن به اعماق ایران شیرجه می زند: «منابع مربوط به ایران در آرشیوهای خصوصی و چه در آرشیوهای عمومی بریتانیا از نظر کیفیت و کمیت جزو مهمترین مأخذها و مستندات تاریخی ایران است. به خصوص تاریخ ایران از قرن 19 به بعد. دقت این اسناد به حدی است که ما چه خوشمان بیاید و چه خوشمان نیاید محکوم و مجبوریم از آن ها استفاده کنیم. در این اسناد چیزهایی وجود دارد که در اسناد ما نیست.»
و این اسناد حاصل چیزی نیست جز این که: «دولتهای روسیه تزاری و بریتانیا در خیلی از شهرهای ایران کنسولگری داشتند و این کنسول گری ها بخش عمده ای از وظیفه شان جمع آوری اطلاعات وتهیه گزارش های نوبه ای بوده است. این ها گزارش های بی نظیری از لحظه به لحظه وقایع و تحولات مناطق مختلف ایران هستند که ما از آن ها چیز چندانی در دست نداریم. کتاب های «مخابرات استرآباد» که به کوشش آقایان ایرج افشار و محمد رسول دریاگشت و «واقعات اتفاقیه در روزگار» به کوشش مرحوم علی اکبر سعیدی سیرجانی نیز بر اساس چرک نویس های خفیه نویسان و ریپورترهای انگلیسی تهیه شده که اصل آن را به سفارت انگلیس منتقل کرده اند و بقیه مجلدات آنها در مورد سالهای مختلف و ولایات دیگر آرشیوهای بریتانیایی موجودند.»
اما چرا از این اطلاعات در سازمان اسناد ملی و دیگر آرشیوهای کشورمان خبری نیست؟ تفرشی پاسخ می دهد: «سابقه تأسیس آرشیو ملی در ایران کمتر از 40 سال است. سازمان اسناد ملی ایران در اوخر دهه 40 شمسی ایجاد شده است و قبل از آن آرشیو عمومی منظمی نداشتیم. تازه همین سازمان هم در بدو امر برای امحای اسناد و مدارک غیرضروری تشکیل شده بود نه نگهداری آن ها. در آن دوره آمریکایی ها برای اصلاح نظام اداری ایران یک سازمان امور اداری-استخدامی درست کردند که این سازمان با معضل انبوهی اسناد و نیاز به امحای آن ها مواجه بود. آرشیو سازمان ملی اسناد در بدو امر برای امحای اسناد زائد تأسیس شده که در حین امحا بخشی از آن ها را هم نگهداری می کرد. سنت آرشیو در ایران، سنت دیرپایی نیست در صورتی که این سنت در کشورهای دیگر چندصدساله است.»
در ایران به غیر از سازمان اسناد ملی کشور چند مرکز اسناد دیگر هم وجود دارند. مرکز اسناد ریاست جمهوری، موسسه مطالعات تاریخ معاصر که وابسته به بنیاد مستضعفان است، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مرکزاسناد وزارت اطلاعات و وزارت خانه های دیگری چون دادگستری، اطلاعات و امور خارجه مراکزی هستند که عمده اسناد خود را حفظ کرده اند. از نگاه تفرشی، متمرکز نشدن این اسناد در سازمان اسناد ملی کشور معضلی است که باعث شده این سازمان کارایی صد در صد را نداشته باشد.
از نگاه تفرشی، با وجود تلاش های بسیاری که صورت گرفته، سازمان اسناد ملی ایران به معنای شمولیت صد در صدی آن در حال حاضر تنها روی کاغذ وجود دارد و این سازمان در عمل توان گرفتن همه اسناد از همه موسسات دولتی را ندارد. و بخشی از این معضل به نگاه مالکانه برخی مسئولان دوایر دولتی به اسناد تاریخی بازمی گردد.
و تحلیل او به این نتیجه می رسد که: «نمی توانیم سازمان اسناد را به عنوان یک آرشیو کاملا فراگیر نگاه کنیم و این پیش از هرچیز یک معضل فرهنگی است. یکی از مشکلات محققان ومسوولان ما این است که نگاه آن ها به اسناد، نگاهی شخصی است. ما معمولا فکر می کنیم اگر یک محقق، دانشجو یا روزنامه نگار از سند یا مجموعه ای از اسناد برای نوشتن مقاله یا کتابی استفاده کند و یا تصویر آن را منتشر کند، این سند دیگر بی اعتبار شده است و به درد کسی نمی خورد. در حالی که نگاه عمومی پژوهشی غربی ها این نیست و به گمان آنان بر اساس یک سند می توان 20 مقاله با 20 نوع نگاه متفاوت نوشت و نفر بیست و یکم هم ممکن است مقاله متفاوتی بنویسد. متأسفانه در ایران استفاده یا چاپ سند برابر است با امحا یا از اعتبار ساقط کردن آن.»
نگاه ابزاری به اسناد هم گویا بخشی از معضلات فرهنگی مورد اشاره تفرشی است: «نگاه ما در طول سال های اخیر به اسناد نوعی نگاه ابزاری بوده است. نگاهی که خیلی ها به تاریخ به خصوص تاریخ معاصر دارند. یعنی وسیله ای برای آبروبری از یک عده و آبروخری برای عده ای دیگر. تا وقتی این نگاه وجود دارد اسناد تاریخی وسیله ای مفید برای نوشتن بی غرض، صحیح، نقادانه، منصفانه و در عین حال بی رحمانه تاریخ نخواهند بود.»
با آن که به گفته خود او مسئولان آرشیوهای ایرانی معمولا به شخص او لطف داشته اند و اسناد مورد نیاز را در اختیارش قرار داده اند نمی تواند از گفتن این جمله صرف نظر کند: «استفاده از اسناد تاریخی در کشور ما همچنان یک امتیاز است و تا زمانی که استفاده از این اسناد یک امتیاز محسوب می شود و برای همه محققان، علاقه مندان وعموم مردم به یک حق بدیهی تبدیل نشده است این معضلات ادامه خواهند داشت.»
حاصل آن چه او در این سال ها آموخته، تصویر مراکز آرشیو را در کادری روشن و مشخص به نمایش گذاشته است و این همان تصویر وهمان کادر است: «یکی دیگر از مشکلات موسسات آرشیوی این است که وظایف اصلی خود را فراموش کرده اند. برخی اوقات وقتی محققی به این مراکز برای بررسی یا تهیه کپی از اسناد مراجعه می کند با این پاسخ مواجه می شود که ما خود داریم روی انتشار این اسناد کار می کنیم و می خواهین آنها را منتشر کنیم. در حالی که هر آرشیوی در دنیا سه وظیفه مشخص دارد: 1- حفظ و نگهداری اسناد 2- طبقه بندی و کلاسه کردن اسناد 3- در اختیار گذاشتن اسناد بدون محدودیت و تبعیض به مراجعان. در واقع انتشار اسناد و کار تحلیلی بر روی آن ها وظیفه اولیه و اصلی یک آرشیو نبوده ویک وظیفه لوکس و بدون اولویت برای موسسات آرشیو اسناد تاریخی به شمار می آید.»
یکی دیگر از ضعف های اسناد موجود در آرشیو های ایران این است که برخی از اسنادی که بر اساس مدارک موجود در آرشیوهای ایران منتشر می شود متأسفانه با وجود همه تلاش های مثبتی که برای انتشار آن ها وجود دارد با همه اهیتشان از نظر تاریخی خیلی قابل استناد نیستند. منظورم به طور مشخص اسنادی است که از سوی مرکز اسناد وزارت اطلاعات و مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر می شوند. کتاب های تاریخی نوشته شده از روی این اسناد به دو دلیل مشخصا کاملا قابل اعتماد نیستند. نخست آن که امکان دیدن اصل پرونده ها برای همگان وجود ندارد و دوم آن که تا زمانی که در انتخاب اسناد، نوعی گزینش بر اساس هدفی خاص صورت می گیرد، شما نمی دانید چه اسنادی حذف شده اند و این شک همیشه با مخاطب باقی خواهد ماند که لابد اسناد دیگری هم وجود دارند که خلاف آن چه در کتاب آمده را ثابت کنند.
تفرشی در مقایسه استفاده مراکز اسناد ایرانی و خارجی از فضای اینترنت برای عرضه اسناد می گوید: «فهرست اسناد آرشیوهای دولتی ایرانی در اینترنت وجود ندارد. البته یکی دو استثنا هست. وزارت امور خارجه و مرکز اسناد انقلاب اسلامی عناوین برخی از اسناد خود را بر روی پایگاه اینترنتی خود قرار داده اند. اما آرشیو ملی ایران سال هاست که وعده داده و هنوز نتوانسته فهرست اسناد خود را در اینترنت عرضه کند. بخشی از این مسأله به یک دلواپسی برمی گردد. مراکز اسناد این دلواپسی را دارند که اگر اسناد را در اختیار همه بگذارند از اقتدار آن ها کاسته خواهد شد و یا برای مراجعان ایجاد توقع خواهد کرد. البته مشکلات و موانع فنی را هم باید به علت این امر اضافه کرد؛ چرا که با وجود تلاش هایی که صورت گرفته روند قرار دادن اسناد در بانک های اطلاعاتی کاری همچنان بسیار دشوار و پیچیده است.»
آرشیو اسناد ملی بریتانیا فهرست همه پرونده های اسناد خود اسناد را به طور کامل در اینترنت قرار داده و به تدریج در حال قرار دادن نسخه دیجیتالی اسناد بر روی اینترنت بر اساس میزان محبوبیت و مراجعه مخاطبان است. تفرشی می گوید در میان اسناد مورد مراجعه اسناد مربوط به ایران طبعا جزو پرمراجعه ترینها نیستند ودر صدر این فهرست اسناد مربوط به خانواده های اتباع آمریکا، کانادا و استرالیا را می توان دید. و محبوبیت این اسناد ناشی از جست و جوی مردم این کشورها برای یافتن اطلاعاتی از اجداد و نیاکان بریتانیایی شان است.
تفرشی برای مسأله فروش اسناد تاریخی ایرانی به خارج از کشور نیز پاسخ روشنی دارد: «هیچ دولتی نمی تواند به طور کامل مانع فروش اسناد و اشیاء تاریخی شود. دولت می تواند جلوی فروش اسناد دولتی را بگیرد؛ چرا که ملک عمومی به شمار می آیند اما اسناد خصوصی را هر کسی می تواند بفروشد. در کشورهای غربی هم وقتی قرار است یک سند یا شیء تاریخی به خارج از کشور فروخته و منتقل شود، موسسات فرهنگی و یا خیریه ها با کمک دوایر دولتی سعی می کنند با مسدود کردن قانونی و موقتی انتقال آنها به خارج و جمع کردن پول لازم و پیشنهاد رقمی برابر یا بالاتر از آن چه که در خارج از کشور پیشنهاد شده آن اسناد یا اشیاء را خریداری کنند و به این وسیله با رضایت فروشنده مانع از خروج آنها شده و موجب انتقالشان به مراکز ملی و دولتی شوند.»
او خسارت معنوی ناشی از خروج اسناد تاریخی ایران را بیش از خسارت مالی آن می داند: «اقدام عملی تر و مهمتر از برگشتن فیزیکی اسناد تاریخی مربوط به ایران در خارج، امکان، کپی گرفتن و انتقال و ارائه آن ها به ایران برای استفاده محققان در داخل کشور است.»
و دلیل پایانی او برای عقب ماندگی ایران در حوزه آرشیو اسناد تاریخی، دلیلی خواندنی است: «در کشور ما پروژه های مربوط به آرشیو اسناد و ساماندهی آن ها موضوعی نیست که مسوولان بتوانند به وسیله آن فیل هوا کنند یا نوار سه رنگ قیچی کنند و در تلویزیون ها هم آن را نمایش بدهند. کار آرشیو و تحقیقات غیرتبلیغاتی تاریخی یک کار تحقیقاتی آرام و دراز مدت است که چندان به چشم نمی آید و دستمایه خوبی برای عرض اندام و کسب محبوبیت آنی مسوولان نیست.»
البته تفرشی مردی نیست که فقط با دیدن او یاد اسناد کهنه و کاغذهای قدیمی رنگ و رو رفته بیفتیم. یکی از کارهایی که او را از لابه لای اسناد تاریخی بیرون کشید و او پای او را به عرصه های پر هیجان و پرفراز و نشیب خبری روز کشاند، تحلیل محتوایی بود که او بر روی مقالات یک روزنامه نگار سرشناس بریتانیایی نوشت.
حکایت از این قرار بود که در نیمه ماه نوامبر پس از سخنان تونی بلر نخست وزیر بریتانیا در استمداد از ایران و سوریه برای کمک به روند صلح خاورمیانه و حل بحران عراق، روزنامه راستگرا و محافظه کار دیلی تلگراف چاپ لندن دو مقاله به قلم کان کافلین –روزنامه نگار سرشناس بریتانیای منتشر کرد. عنوان این دو مقاله این بود: «ایران آماده منصوب کردن رهبر بعدی القاعده در عراق است» و «ایران رهبران بعدی القاعده را تربیت می کند»
تفرشی با تحلیل محتوای مقالات این روزنامه نگار به نتایجی دست یافت که انتشار آن توجه بسیاری را به خود جلب کرد: «با یک هفته تحقیق دریافتم که این نویسنده از نظر حجم نوشتاری پرکارترین روزنامه نگار ضد ایرانی است. مقالات او را در سه سال گذشته خواندم و از منظر منابع به تحلیل محتوای آن پرداختم. نتیجه جالب بود. با یک استثنا منبع همه صحبت های او عبارت بود از "یک مقام وزارت خارجه انگلیس"، "یک دیپلمات غربی که نخواست نامش فاش شود"، "یک مقام آمریکایی نزدیک به مذاکرات هسته ای با ایران"، "مقامات امنیتی"، "یکی از فرماندهان ارتش اسرائیل" و منابع این ادعاهای جدی نه قابل ردیابی بود نه قابل شناسایی دقیق. تنها یک استثنا وجود داشت و آن هم استناد به منبعی نبود جز سازمان موسوم به «مجاهدین خلق ایران». سازمانی که هم در اروپا و هم در آمریکا جزو فهرست سیاه گروههای ممنوعه تروریستی قرار دارد.
و انتشار نتایج تحلیل محتوای او در داخل و خارج از کشور مورد توجه خیلی ها قرار گرفت.
حالا درست روزهای پایانی ماه دسامبر است و آن مرد پالتو پوشی که خودش را از خیابان های مه گرفته لندن به ساختمان آرشیو ملی بریتانیا در منطقه کیو گاردنز رسانده بود از آن ساختمان بیرون آمده و در حال نوشتن گزارش درباره اسنادی است که در مراسم رونمایی اسناد تاریخی دیده و قرار است حاصل گزارش هایش به زودی به طور مشروح در ضمیه «همشهری دیپلماتیک» و «همشهری آنلاین» منتشر شود.
یکم بهمن 1385
0 نظرات:
Post a Comment